حشمت محتشمان مایهٔ مرگ فقراست
داد ازین رسم فرومایه که در شهر شماست
یا رب این شهر چه شهر ست و چه خلقند این خلق
که به هر رهگذری نعش غریبی پیداست
میشنیدم سحری طفل یتیمی می گفت:
هر بلایی که به ما میرسد از این وزراست
خانهٔ «محتشم» آباد که از همت او
شیون و غلغله در خانهٔ مسکین و گداست
از خدایش به حقیقت نرسد برگ مراد
آنکه فارغ ز غم ومحنت مخلوق خداست
نوشداروی نصیحت چه دهد سود بهار
به مریضی که به هر قاعده محکوم فناست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حشمت محتشمان انتقاد میکند و به وضعیت دشوار فقرا در جامعه اشاره دارد. شاعر با حیرت میپرسد که چرا در این شهر، به خصوص در زندگی محتشمان، فقر و بیعدالتی اینقدر مشهود است. او به درد و رنج یتیمان و مسکینها اشاره میکند و از اینکه وزرا و کسانی که در قدرتاند، به مشکلات مردم بیتوجهاند، ابراز نارضایتی میکند. در نهایت، او به بیفایده بودن نصیحت و راهکارهای ناپایدار اشاره میکند که برای کسانی که در حال مرگاند، ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: افتخار و تجمل ثروتمندان باعث میشود که فقرا دچار درد و رنج شوند. افسوس که این رسم ناپسند در شهر شما رواج دارد.
هوش مصنوعی: بار خداوندا، این شهر چه شهری است و این مردم چه کسانی هستند که در هر گوشهای، جسد فردی ناآشنا به چشم میخورد؟
هوش مصنوعی: در سحرگاه، کودکی یتیم را شنیدم که میگفت: هر مصیبتی که به ما میرسد، از سوی این وزیران است.
هوش مصنوعی: خانهٔ محتشم به قدری پر رونق و آباد است که از تلاش و همت او، صدای شادی و خوشحالی در دلهای نیازمندان و فقرا نیز طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: کسی که از غم و رنج دیگران آزاد است، به حقیقت و خواستههای واقعی خود نمیرسد.
هوش مصنوعی: نوشدارو در زمان مناسب میتواند به بیمار کمک کند، اما کسی که به طور حتم به زودی از دنیا میرود، دیگر نمیتواند از آن بهرهمند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.