بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت
کسی که علم فراموش کرد و جهل آموخت
بگو به سایهٔ دیوار دیگران خسبد
کسی که خانهٔ خود را به دیگران بفروخت
وطن زکید اجانب درون آتش و ما
به سر زنیم و بنالیم از اینکه آمل سوخت
شکافتیم و دربدیم و سوختیم ز جهل
به زیب پیکر ما گر جهان قبایی دوخت
بود زخون فقیرآنکه شربتی نوشید
بود ز مال یتیم آنکه ثروتی اندوخت
درین میانه بهارا نصیب رنجبر است
به هر کجا که ز بیداد آتشی افروخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مسائل اجتماعی و ظلم و بیعدالتی اشاره میکند. او از سوختن در اثر ظلم چرخ زمان صحبت میکند و به کسانی که علم را فراموش کرده و به جهل رو آوردهاند، انتقاد میکند. شاعر به خیانت به وطن و فروش خانه به دیگران اشاره میکند و از درد و رنج مردم در آتش نابرابریها مینالد. او همچنین بر بیداد و جهل تاکید کرده و میگوید که رنجبران تنها کسانی هستند که در این شرایط بهاری به آنها میرسد. در نهایت، سخن از تقاضای عدالت و تکیه بر حقایق انسانی است.
هوش مصنوعی: ما به خاطر ظلم و بیعدالتی روزگار به شدت رنج میبریم و کسی که علم را فراموش کرده و به جهل روی بیاورد، سرانجام دچار عذاب و سختی خواهد شد.
هوش مصنوعی: کسی که خانهاش را به دیگران فروخته، باید منتظر باشد که در سایه دیوار دیگران به خواب برود.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده که دشمنان در حال تخریب و آسیب رساندن به سرزمین هستند، در حالی که ما فقط نظارهگر و نالهکنندهای هستیم که از سوختن یک شهر مانند آمل ناراحت و افسردهایم. به نوعی بیانگر تأسف و ناامیدی نسبت به وضعیت کشور و بیعملی در برابر خشونتها و مشکلاتی است که بر آن وارد میشود.
هوش مصنوعی: ما خود را شکافتیم و دربستیم و از نادانی سوزانده شدیم، چون زیبایی وجود ما اگرچه جهان برای ما لباس زیبا دوخته باشد، اما ما متوجه آن نشدیم.
هوش مصنوعی: کسیکه از خون و رنج فقیران بهرهمند شده و نوشیدنی میسازد، و آنکه از دارایی یتیمان نفع میبرد و ثروت جمع میکند.
هوش مصنوعی: در این میان، بهار نصیب کسی است که رنج میبرد و هر جا که ظلمی وجود داشته باشد، آتش آن را روشن میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به خلوت تو اگر جبرئیل ره مییافت
هزار بار چو پروانه بال و پر میسوخت
ز رفتنت نه همین جان ناتوان سوخت
که آتش غم تو در دلم شرر افروخت
به قلب حضرت خیرالنسا شر را فروخت
برای خاطر انگشتری جان را سوخت
خوش آنکه رخت خرد را به شعلهای می سوخت
مثال لاله متاعی ز آتشی اندوخت
تو هم ز ساغر می چهره را گلستان کن
بهار خرقه فروشی به صوفیان آموخت
دلم تپید ز محرومی فقیه حرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.