ز رنج دستم گر آسمان نزار آورد
به دسترنجم صد گنج درکنار آورد
من آن ضعیفم کز رنج، گنجم آمده بار
بسا ضعیفا کز رنج گنج بار آورد
چنین شنیدم پروبز را، که باد صبا
ز روی دریا گنجیش بر کنار آورد
مرا هم اینک فرخ نسیم مهر ادیب
ز بحر طبع، یکی گنج آبدار آورد
به روزگار نماند آن دفینهٔ پرویز
بلی نماند گنجی که روزگار آورد
مرا بپاید این گنج شایگان، جاوید
که کردگارش بنهاد و کردگار آورد
بلی بپاید گنجی که از خزینه فکر
برونش دست ادیب بزرگوار آورد
بزرگوار مردا! که بر شکستهدلان
به تندرست سخن، گنجها نثار آورد
میان گنجم و نندیشم، ازگزند سپهر
پی گزند من از هرکرانه مار آورد
چوگنج یافتم از مار او نیندیشم
به فرّ گنج، ز ماران توان دمار آورد
کنون ادیبا گنجی به من فرستادی
که بس گرانی، نتوانش گنجدار آورد
میان جانش نهفتم که با چنین گنجی
به هیچ خازن نتوانم اعتبار آورد
همه بویران جویند گنج وخاطر تو
ز طبع آباد این گنج آشکار آورد
تو شعرگوی ادیبی و شعرگوی ادیب
همی تواند زین گفتهها هزار آورد
یکی به من بین کزبس شکستگی، طبعم
همی نیارد یک شعر استوار آورد
اگر که زنده بدی عنصری ببایستی
نخست در بر طبع تو زینهارآورد
وگر شکسته شدی چون من و سخن گفتی
به شعر خویش نیارستی افتخار آورد
ایا ادیب سخندان که از بلندی طبع
بگوش شعری شعر توگوشوار آورد
حدیث نثر تو از نثرهٔ سپهر گذشت
خدنگ کلک تو شیرفلک شکارآورد
به خار خار طبیعت چرا نباشم شاد
کهطبع راد توام شاد و شادخوار آورد
ز خشکسالی خوشیده بود کشت سخن
دوباره طبع تو آبی بهروی کار آورد
ز سرد طبعی بهمن ز خشک مغزی دی
چه رنجها که جهان بر سر بهار آورد
ریاح فضل تو اکنون ز روحبخشی خاص
بهار تازه بپرورد وگل به بار آورد
نمانده بس که خداوندگار نامیه باز
به سر نهدگل، آن راکه پارخار آورد
نمانده بس که برآرد ز خاک چرخ بلند
که را به خاک بیفکند وخاکسارآورد
مگر نبینی آن گلبن فسرده که دی
بریخت برگش و افکند و خار و زار آورد
چگونه برگ و نوا یافت از بهار، بلی
جهان عجایب ازاینگونه بیشمارآورد
بیا که در چمن ما شکوفهٔ بادام
چو زاهدان، قصب سیمگون شعار آورد
به پای سروبن اندر، ستاک سنبل تر
شکسته بسته مثالی ز زلف یار آورد
شگفتم آمد آن دم که بید مشک شکفت
شگفتی آرد چونبید، مشکبار آورد
بنفشه از تتر آمد مگر، که همره خویش
هزار طبله فزون نافه تتار آورد
یکی به لاله نگر تا چگونه ایزد پاک
ز شاخ سبز، هویدا شرار نار آورد
یکی به نرگس بنگر که با چهار درم
چگونه بر سر، دیهیم زرنگار آورد
درست همچو عزیزان بیجهت کامروز
جهان به چار درمشان به روی کار آورد
بیا که روح من و تو قویست گرچه جهان
به خاطر تو و دست من انکسار آورد
مدار عزت ما را هگرز کج نکند
کسی که شمس و قمر را برین مدار آورد
به افتخار بزی جاودانه زانکه ترا
پی مفاخر ما، آفریدگار آورد
اگر قبول کنی این جواب آن شعر است
«شکست دستی کز خامه بس نگار آورد»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر رنجها و زحمتهای انسان برای دستیابی به گنج و دانش است. شاعر نخست از رنجهایی که بر او تحمیل شده، صحبت میکند و به تأثیراتی که این رنجها بر او داشته اشاره میکند. او به وجود گنجهای معنوی و ادبی اشاره میکند که از دل رنج و تلاش به وجود آمدهاند. شاعر بزرگواران و نویسندگان را که با سخنان خود باعث روشنی و شادمانی دلها میشوند، میستاید و از روح و طبعشان به عنوان منبع خلاقیت یاد میکند.
سپس به روند تغییر و تحولات زندگی و طبیعت پرداخته و از زیباییهای بهار به عنوان نمادی از نوآوری و تجدید حیات یاد میکند. در نهایت، شاعر به قدرت قدرت انسانی در مقابل سختیها و ناکامیها اشاره میکند و به این نکته میپردازد که عزت و افتخارات ما وابسته به تلاش و کوشش ماست. موضوع اصلی شعر بر دوش کشیدن رنج برای کسب دانش و زیباییهای زندگی است.
هوش مصنوعی: اگر از تلاش و زحمت من، آسمان هم به من کمرحمی کند، در عوض، از این تلاش، گنجهای زیادی به دست میآورم که کنارم خواهد بود.
هوش مصنوعی: من انسان ضعیفی هستم که از درد و رنج، به خودم فشار آوردهام و بهخاطر تحمل این مشکلات، به دستاوری ارزشمند دست یافتهام. بسیاری از افراد ضعیف دیگر هم هستند که با تجربه رنج، به موفقیتهایی دست پیدا کردهاند.
هوش مصنوعی: چنین شنیدم که پروبز، از نسیم صبحگاهی، گنجشکی را از سطح دریا به کنار آورد.
هوش مصنوعی: همین حالا نسیم خوشی از سوی مهربانی ادیب به من خبر خوبی آورده است که از دریا به دست آمده و ارزشمند و پر از زیبایی است.
هوش مصنوعی: هیچ گنج و ثروتی در این دنیا باقی نمیماند و زمان همه چیز را از بین میبرد. حتی گنجینههای بزرگ و ارزشمند نیز در گذر زمان تحت تأثیر قرار میگیرند و از میان میروند.
هوش مصنوعی: این گنج ارزشمند و بینظیر را از من مراقبت کن، زیرا خالق آن را آفریده و به من عطا کرده است.
هوش مصنوعی: آری، گنجی که از خزانهی اندیشه بیرون آمده و توسط یک نویسندهی بزرگ به دست آمده است، باید محفوظ بماند.
هوش مصنوعی: ای مردان بزرگوار! برای کسانی که دلشکستهاند، با کلام نیکو و پرمهر، نعمتها و ثروتها را نثار کنید.
هوش مصنوعی: در دل گنجینهام، به هیچ چیز فکر نمیکنم. از آسیبهای آسمان، به من آسیبی نمیرسد و از هر نقطهای مرا دیوانه میکند.
هوش مصنوعی: وقتی گنجی ارزشمند را پیدا کردهام، دیگر به زرق و برق آن فکر نمیکنم، زیرا مارها میتوانند همه چیز را نابود کنند.
هوش مصنوعی: اکنون تو گنجی با ارزش و گرانبها به من فرستادی که هیچکس نمیتواند ارزش آن را حفظ کند.
هوش مصنوعی: او را در دل خود پنهان کردهام، که با این گنج بزرگ هیچ کسی نمیتواند بهراحتی به آن دست یابد.
هوش مصنوعی: همه در جستجوی گنج و ثروت هستند، اما دل تو با طبیعت سرشار و آباد، این گنج را به جهانیان نشان میدهد.
هوش مصنوعی: شما شاعر و ادیبی آگاه هستید و به راحتی میتوانید از این سخنان هزاران شعر بسازید.
هوش مصنوعی: شخصی به من نگاه کن که وقتی دلم شکسته است، نمیتواند حتی یک شعر محکم و باارزش بگوید.
هوش مصنوعی: اگر تو زنده بودی، باید به خوبی وجود خود را بشناسی و قبل از هر چیز به طبیعت و روح خود توجه کنی.
هوش مصنوعی: اگر مثل من آسیب دیدهای و با شعر خود سخن گفتهای، نباید در این کار احساس برتری کنی.
هوش مصنوعی: آیا تو سخنوری خوش بیان هستی که با ذوق و لطافت خود، شعر تو را به گوش دیگران میرساند؟
هوش مصنوعی: نثر زیبای تو از چیرهدستیهای آسمان جلوتر رفته و قلم تو مانند تیر، شکارهای ارزشمندی را به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: چرا باید از سختیهای طبیعت غمگین باشم، وقتیکه روح و طبع من شاد و خوشنود است؟
هوش مصنوعی: به خاطر خشکسالی، محصولات سخن خشک شده بودند، اما دوباره با طبع تو، آبی به زمین کلام ریخته شد و کار خوباز سر گرفته شد.
هوش مصنوعی: از سرما و خنکی بهمن و خشکی دی چه دردها و رنجهایی که بهار بهدست میآورد و به طبیعت میبخشد.
هوش مصنوعی: نسیم لطف و کرامت تو حالا باعث شده است که بهار با خاصیت خاص خود زندگی جدیدی ببخشد و گلها به شکوفایی برسند.
هوش مصنوعی: دیگر از خداوند نامی هیچ نشانی نمانده است، زیرا آنکه با دقت و تلاش در پی کارهایش بود، حالا به سراغ گلی میرود که روح و جان او را پرورش داده است.
هوش مصنوعی: چرخ فلک بارها کسانی را از خاک به بلندای آسمان میآورد، اما در نهایت همان کسانی را به خاک برمیگرداند.
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی درخت گل پژمردهای را که در فصل گذشته تمام برگهایش ریخته و به جای آن، فقط خار و علفهای هرز برجای مانده است؟
هوش مصنوعی: بهار باعث میشود که درختان جوانه بزنند و سرزندگی را به زندگی بازگردانند. جهان پر از شگفتیها و عجایب است که هر روز بیشتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: بیا که در باغ ما گلهای بادام شکوفه زدهاند، مانند زاهدانی که با خود خوشایندترین شعرها را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: در کنار درخت سروبن، خوشهای از سنبل را شکسته و به عنوان نمونهای از زلف محبوبش آورده است.
هوش مصنوعی: بهتزده شدم وقتی دیدم بید مشک جوانه زد. آیا مانند بید، شگفتی به ارمغان خواهد آورد و مشک خواهد آراست؟
هوش مصنوعی: بنفشه از سرزمین تتر آمده است و با خود هزار طبل و نغمههای چالشبرانگیز به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به یک لاله نگاه کن تا ببینی خداوند چگونه از شاخه سبز آن، آتش عشق را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: به زودی متوجه خواهی شد که چگونه یک نرگس با کمترین هزینه، زیبایی و جذابیتی را به نمایش میگذارد که میتواند مانند تاج زرین بر سر انسان باشد. این تصویر از نرگس نمایانگر قدرت و تاثیر زیبایی طبیعی است، که نیازی به خرج زیاد ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که درست مانند عزیزان که به راحتی و بدون دلیل خاصی در جهان حاضر میشوند، برخی افراد نیز به آسانی و با هزینهای اندک خود را در معرض دید قرار میدهند.
هوش مصنوعی: بیا که روح من و تو از قدرت بسیاری برخوردار است، حتی اگر جهان به خاطر تو و به خاطر من تسلیم و ضعیف شده باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی توانسته باشد شمس و قمر را به دور این مدار بگرداند، هیچ کس نمیتواند عزت ما را زیر سؤال ببرد یا به آن آسیب رساند.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و جاودانگی تو، که خداوند تو را برای نشان دادن افتخارات ما خلق کرده است.
هوش مصنوعی: اگر بپذیری که این پاسخ به آن شعر است، میتوان گفت: دست شکستهای که از قلم زیباییهای بسیاری به ارمغان آورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا هوای سحرگه پیام آورد
نسیم بوی بهشتی از آن دیار آورد
دلم به مقدم او پر زلعل و در طبقی
به دست مردم چشمم پی نثار آورد
غلام فصل بهارم که هر ورق زگلش
[...]
صبا به خیر و سلامت سلام یار آورد
به سوی بنده پیامی ز شهریار آورد
به غیر باد که او شبرو و سحرخیز است
سلام یار که یارد به نزد یار آورد
فدای یاری بادم که نامهای برساند
[...]
شکست دستی کز خامه بس نگار آورد
نگارها ز سر کلک زرنگار آورد
شکست دستی کاندر پرند روم و طراز
هزار سحر مبین، هر دم آشکار آورد
شکست دستی کز شاهدان حجله طبع
[...]
شکست دستی کز خامه بینگار آورد
نگارها ز سرکلک زرنگار آورد
شکست دستی کاندر پرند روم و طراز
هزار سحر مبین هردم آشکار آورد
شکست دستی کز شاهدان حجلهٔ طبع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.