آتش کید آسمان سوخت تنم، دریغ من
ز آب دو دیده، بیخ غم برنکنم، دریغ من
من که به تن ز عافیت داشتمی لباس ها
بسعجبست کاینچنین عور تنم، دریغ من
این فلک قبا دورنگ ازسر حیله برکشید
از تن عافیت برون پیرهنم، دریغ من
دست فلک به پای دل بست مرا کمند غم
نیست کسی که پنجهاش درشکنم دریغ من
من که به کوی خرمی داشتمی وطن کنون
وادی بیکران غم شد وطنم، دریغ من
همچو گلی شکفته رخ در چمن نکوئیم
کامده باد مهرگان در چمنم، دریغ من
راغ و زغن بهبوستاننغمهسرایروز و شب
من که چو بلبلم چرا در حزنم، دریغ من
جام مراد سفلگان پر ز می نشاط و من
بهر چه ساغر طرب درفکنم، دریغ من
من که نه اینچنین بُدم بهر چهاینچنین شدم
من چه کسم خدای را کاین نه منم، دریغ من
بوالحسن است شاه من، کوی رضا پناه من
پس ز چه رو به ناکسان مفتتنم، دریغ من
خلق جهان ز کاخ او ریزهچنند و من چرا
بر در کاخ دیگران ریزه چنم، دریغ من
خاقانی شیروان گفته زبان حال من
غصهٔ آسمان خورم دم نزنم دریغ من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از درد و نگرانیهای خود سخن میگوید. او به آتش سوزانندهای که بر جانش اثر گذاشته اشاره میکند و از غم و اندوهی که بر او تحمیل شده، شکایت میکند. او از سابقه خوشیها و زندگی بهترش یاد میکند و اکنون خود را در وضعیتی نامطلوب میبیند که به شدت به آن افسوس میخورد. شاعر به قضا و قدر اشاره کرده و از دست فلک گله دارد که او را در دام غم گرفتار کرده است. او یادآور میشود که به دیار خوشیها و خرمی وابسته بوده اما حالا سرزمینش تبدیل به وادی غم شده است. احساس یأس و ناامیدی در این شعر به خوبی نمایان است و شاعر به مسائلی مانند حسرت بر گذشته، تنهایی و بیپناهی خود میپردازد. به طور کلی، این اشعار نشاندهنده ناراحتی عمیق شاعر از تحولات زندگیاش و اندوهی است که بر او غلبه کرده است.
هوش مصنوعی: آتش آسمان بدنم را سوزانده است و افسوس که از چشمانم هیچ آبی نمیریزد. نمیتوانم غم را از ریشه بکنم و این برای من حسرت است.
هوش مصنوعی: من که از سلامتی و آسودگی خاطر در جسم خود بهرهمند بودم، حالا چنان در عجز و نیاز هستم که بدنم به این وضعیت افتاده، این موضوع برایم بسیار دردناک و تأسفبرانگیز است.
هوش مصنوعی: این آسمان با نیرنگ خود، لباس رنگارنگی از عافیت را از تن من برداشت، و حالا افسوس که چه بر سر من آمده است.
هوش مصنوعی: دست تقدیر مرا در دام غم گرفتار کرده و کسی در اطراف نیست که بتوانم به او تکیه کنم یا از شرش رها شوم، و این واقعا برایم مایه تأسف است.
هوش مصنوعی: من که در محله خوشبختی زندگی میکردم، حالا سرزمین وسیع غم برایم شده است، افسوس بر من.
هوش مصنوعی: مانند گلی که در باغی زیبا شکفته است، من در چمن می درخشم. اما متأسفانه، باد مهرگان به من خسارت زده و موجب ناآرامیام شده است.
هوش مصنوعی: در بوستان، بلبل و زاغ به نغمهسرایی مشغولاند، اما من مانند بلبل در غم و اندوهام و این برایم افسوسانگیز است.
هوش مصنوعی: پیمانهای که در اختیار افراد پایینمرتبه قرار میگیرد، سرشار از خوشی و شادابی است، اما من چرا باید به دنبال دلخوشی و شادی باشم، که در دل من حسرتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من قبلاً اینطور نبودم، پس چرا اکنون به این شکل تغییر کردهام؟ من چه کسی هستم که چنین احساساتی نسبت به خدا دارم، در حالی که این من نیستم و از این بابت افسوس میخورم.
هوش مصنوعی: بوالحسن، شاه من است و محلهی رضا، محل پناه من است. پس چرا باید به افراد بیاهمیت توجه کنم و افسوس بخورم؟
هوش مصنوعی: آفرینش جهان از کاخ او (خدا) گسسته شده و در دلم شوقی هست که چرا من باید در کنار دروازه دیگران بنشینم و خودم را کوچک کنم. افسوس بر من که چنین میکنم.
هوش مصنوعی: من در دل غم آسمان را میخورم و حرفی نمیزنم، افسوس که چه حالی دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غصهٔ آسمان خورم دم نزنم، دریغ من
در خم شست آسمان بسته منم، دریغ من
همین شعر » بیت ۱۲
خاقانی شیروان گفته زبان حال من
غصهٔ آسمان خورم دم نزنم دریغ من
غصهٔ آسمان خورم دم نزنم، دریغ من
در خم شست آسمان بسته منم، دریغ من
چون دم سرد صبحدم کآتش روز بردهد
آتش دل برآورد دم زدنم، دریغ من
بین که پل جفا فلک بر دل من شکست و من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.