گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

نامه‌ات آورد اسکدار علی جان

شاد شد از وی دل بهار علی جان

یافتم این بنده گرچه از پس ده سال

در نظرت قدر و اعتبار علی جان

لیک تو بودی مرا ز ساعت اول

خوبترین یار و دوستار علی جان

در نظر من سه اصل قوت دارد

عاطفه و مسلک و شعار علی جان

من به تو با این دو دیده بودم از اول

نیستم از دیده شرمسار علی جان

گرچه کنون‌ حزب‌ و مز‌ب‌ و عاطفه ‌مرد‌ه ‌است

لیک بدان دارم افتخار علی جان

بودم و بودیم در مقابل روسان

همچویکی آهنین حصار علی جان

بودیم از پشت میزهای جراید

رزم کنان تا به پای دار علی جان

با سپه روس‌، گشته‌ایم مقابل

بی‌مدد عون و دستیار علی جان

خارجیان را ز ملک خویش براندیم

با قلمی همچو ذوالفقار علی جان

نفی بلد دیده‌ایم و حبس مکرر

تهمت خصمان نابکار علی جان

هرکه به‌جای من و تو بودی کردی

روزی صد بار انتحار علی جان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عارف قزوینی

ای تو چو هوشنگ، هوشیار علیجان

گویمت این نکته هوشدار علیجان

موقع تنهائی همچو ذات خداوند

جفت نداری چو کردگار علیجان

گر تو شدی یار غار خوش گذرد بر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه