نوروز و اورمزد و مه فرودین رسید
خورشید از نشیب سوی اوج سر کشید
سال هزار و سیصد و هشت از میان برفت
سال هزار و سیصد و نه از کران رسید
سالی دگر ز عمر من و تو به باد شد
بگذشت هرچه بود، اگر تلخ اگر لذیذ
بگذشت بر توانگر و درویش هرچه بود
از عیش و تلخکامی، وز بیم و از امید
ظالم نبرد سود، که یک سال ظلم کرد
مظلوم هم بزیست که سالی جفا کشید
لوحی است در زمانه که در وی فرشتهای
بنمود نقش هرچه ز خلق زمانه دید
این لوح در درون دل مرد پارساست
وان گنج بسته راست زبان و خرد کلید
جام جم است صفحهٔ تاریخ روزگار
مانده به یادگار، ز دوران جمشید
آنجا خط مُزوّر ناید همی به کار
کایزد ورا ز راستی و پاکی آفرید
خوب و بد آنچه هست، نویسند اندرو
بی گیر و دار منهی و اشراف و بازدید
تقویم کهنهایست جهنده جهان که هست
چندین هزار قرن ز هر جدولش پدید
هرچند کهنه است، به هر سال نو شود
کهنه بدین نوی به جهان گوش کی شنید
هست اندر آن حدیث برهما و زردهشت
هست اندر آن نشان اوستا و ریک وید
گوید حدیث قارون و افسانهٔ مسیح
کاین رنج برد و آن دگری گنج آکنید
عیسی چه بد؟ مروت و قانون چه بود؟ حرص
کاین در زمین فروشد و آن به آسمان پرید
کشت ارشمید را سپه مرسلوس لیک
شد مرسلوس فانی و باقیست ارشمید
چون عاقبت برفت بباید ازین سرای
آزاده مرد آن که چنان رفت کان سزید
دردا گر از نهیب تو آهی ز سینه خاست
غبنا گر از جفای تو اشکی به ره چکید
بستر گر از توگردی بر خاطری نشست
برکش گر ازتو خاری در ناخنی خلید
چین جبین خادم و دربان عقوبتیست
کز وی عذار دلکش مخدوم پژمرید
کی شد زمانه خامش، اگر دعویئی نکرد
کی خفت شیرشرزه، که مژگان بخوابنید
محنت فرارسد چو ز حد بگذرد غرور
سستی فزون شود چو ز حد بگذرد نبید
یادآر از آن بلای زمستان که دست ابر
ازبرف و یخ به گیتی نطعی بگسترید
دژخیموار بر زبر نطع او به خشم
آن زاغ بر جنازهٔ گلها همی چمید
واینک نگاه کن که ز اعجاز نامیه
جانی دگر به پیکر اشجار بردمید
آن لاله بر مثال یکی خیل نیزهدار
از دشت بردمید و به کهسار بر دوید
آزاده بود سوسن، گردن کشید از آن
نرگس که بود خودبین، پشتش فرو خمید
بنگر بدان بنفشه که گویی فتاده است
پروانهای مرصع اندر میان خوید
گویی که ارغوان را ز آسیب بید برگ
زخمی به سر رسید و براندام خون چکید
وآن سنبل کبو نگر کز میان کشت
با سنبل سپید به یک جای بشکفید
چون پارهای ابر رده بسته بر هوا
وندر میانش جای به جای آسمان پدید
یاس سپید هست، اگر نیست یاسمین
خیری زرد هست، اگرنیست شنبلید
وین جلوهها فرو گسلد چون خدنگ مهر
از چله یه کمان مه تیر سرکشید
نه ضیمران بماند و آن مطرف کبود
نه یاسمین بماند و آن صدرهٔ سپید
آن گاه مرد رزبان لعل عنب گزد
چون باغبان ز حسرت، انگشت و لب گزید
هان ای پسر به پند پدر دل سپار کاو
این گوهرگران را با نقد جان خرید
ده گوش با نصیحت استاد، ورنه چرخ
گوشت به تیغ مکر بخواهد همی برید
هرکس به پند مشفق یک رنگ داد گوش
گلهای رنگ رنگ ز شاخ مراد چید
من خود به کودکی چو تو نشنیدم این حدیث
تا دست روزگار گریبان من درید
پند پدر شنیدم و گفتم ملامت است
زینرو از آزمایش آن طبع سر کشید
وانگاه روزگار مرا در نشاند پیش
یکدم ز درس و پند و نصیحت نیارمید
چل سال درس خواندم در نزد روزگار
تا گشت روز من سیه و موی من سپید
چندی کتاب خواندم و چندی معاینه
دیدم خرام گیتی از وعد و از نوید
بخشی ز پندهای پدر شد درست، لیک
بسیار از آن بماند که پیری فرا رسید
دیدم که پندهای پدر نقد عمر بود
کان مهربان به طرح به من بر پراکنید
این عمرها به تجربت ماکفاف نیست
ناداشته به تجربت دیگران امید
خوش آن که در صباوت قدر پدر شناخت
شاد آنکه در جوانی پند پدر شنید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به آغاز سال نو و بهار اشاره دارد و روند گذر زمان را وصف میکند. شاعر از سال گذشته به عنوان فرصتی برای تجربههای زندگی یاد میکند و بیان میکند که همگان، چه ثروتمند و چه فقیر، لحظات شیرین و تلخی را گذراندهاند. او به لوح زمانه و داستانهای تاریخی اشاره دارد و عبرتگیری از گذشته را مهم میداند.
شاعر به تجلی زیباییهای بهار و شکوفایی گیاهان میپردازد و به تناقض در زندگی و تلخی و شیرینی آن اشاره میکند. در نهایت، با نقل پندهای پدر، بر اهمیت یادگیری از تجربیات دیگران و اهمیت درک و پذیرش اندرزهای بزرگترها تاکید میکند، تا از روزگار خود به خوبی بهرهبرداری کنیم.
هوش مصنوعی: بهار و روز نوروز و آغاز ماه فرودین فرارسیده و خورشید از سمت پایین به سمت اوج خود حرکت کرده است.
هوش مصنوعی: سال 1308 از میان رفت و سال 1309 در آستانه آمدن است.
هوش مصنوعی: یک سال دیگر از عمر من و تو گذشت و همه چیز که در آن بود، چه شیرین و چه تلخ، به باد رفت و از بین رفت.
هوش مصنوعی: هر چیزی که مربوط به خوشی و ناخوشی، شادی و ناامیدی است، بر هر دو گروه ثروتمند و فقیر گذشت.
هوش مصنوعی: ظالم وقتی که ظلم و ستم میکند، هیچ سودی نمیبرد، زیرا یک سال به کسی ظلم کرده است. در حالی که مظلوم نیز میتواند با وجود آن ظلم، زنده بماند و تنها یک سال را در رنج و سختی بگذراند.
هوش مصنوعی: در این دنیا صفحهای وجود دارد که در آن فرشتهای به تصویر کشیده شده است، هر آنچه را که از مردم زمانه مشاهده کرده، نمایش داده است.
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که در دل یک مرد پرهیزکار، دانشی بزرگ و ارزشی نهفته وجود دارد. این دانایی مانند یک گنج گرانبهاست که تنها با زبان و اندیشه قابل دستیابی و بیان است.
هوش مصنوعی: صفحهٔ تاریخ، مانند جامی است که یادگار دوران جمشید را در بر دارد، و روزگار ما را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: در آنجا هیچ نشانهای از نیرنگ و فریب وجود ندارد، چرا که او را با صداقت و پاکی خلق کردهاند.
هوش مصنوعی: هرچه هست، خوب یا بد، محصول قلم نویسنده است. از هرگونه محدودیت یا نظارت بر آن دوری کن و اجازه بده که آزادی در نوشتن جریان داشته باشد.
هوش مصنوعی: جهان مانند یک تقویم قدیمی است که در آن سالها و قرنها به سرعت میگذرند و هر صفحهاش داستانی از تاریخ را در خود جای داده است.
هوش مصنوعی: هرچند زمان زیادی از آن گذشته، اما با هر سال تازه، کهنه شدن آن نیز تازه میشود. چنین چیزی در دنیا چگونه میتواند شنیده شود؟
هوش مصنوعی: در این داستان، نشانههایی از دو مکتب فکری بزرگ، یعنی برهما (از فرهنگ هندو) و زردشت (پیامبر زرتشتی) وجود دارد. همچنین در آن میتوان ردپایی از اوستا (کتاب مقدس زرتشتی) و ویداها (کتابهای مقدس هندو) را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: این گفتهها به نقل از داستان قارون و مسیح اشاره دارد، که در آن یکی سختی و رنج کشید و دیگری ثروت و دارایی به دست آورد. به این معنا که زندگی هر فرد گاهی شامل درد و سختی است و گاهی پاداش و موفقیت.
هوش مصنوعی: این بیت به نقد رفتار انسانها میپردازد. پرسش میکند که عیسی، که نماد اخلاق و نیکوکاری است، چه خطایی مرتکب شده که ما باید در مورد او قضاوت کنیم. همچنین به مسائل انسانی و اجتماعی اشاره میکند و میگوید که چگونه برخی افراد به خاطر حرص و طمع، چیزهایی را در زمین میفروشند و در عین حال امیدهایشان به آسمان و معنویت است. به طور کلی، این شعر به تضاد بین ارزشهای انسانی و خواستههای مادی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگرچه سربازان مرسلوس (که به جنگ برمیخیزند) کشتند، اما این کشتار او را نابود کرد، در حالی که ارشمیدس هنوز در یادها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی که روزی پایان زندگی فرارسید، باید از این دنیا برویم. مرد آزاد و با شرافت، آن که به درستی زندگی کرده و شایستهی رفتن است.
هوش مصنوعی: آهستهای که از دل من به دلیل فریاد تو برمیخیزد، نشان از درد و تاسف دارد، و اشکی که به خاطر بیمهری تو بر زمین میریزد، علامتی از غم و سوگ است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر تو به خواب برود، او را از خواب بیدار کن. و اگر از تو گزندهای در ناخن او رفته باشد، آن را بیرون بیاور.
هوش مصنوعی: چهره و خط پیشانی خادم و دربان نشان دهنده عذاب و سختی است که باعث میشود زیبایی و شادابی چهره معشوق از بین برود.
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا ساکت بوده، آیا دعوی و جدالی وجود نداشته است؟ آیا دلیرترین شیر از خواب بیدار نمیشود در حالی که پلکهایش بر هم گذاشته شده است؟
هوش مصنوعی: وقتی مشکلات و سختیها به حدی برسند که قابل تحمل نباشند، به غم و اندوه انسان افزوده میشود. همچنین، اگر احساس خودبزرگبینی و اعتماد به نفس زیاد از اندازه شود، ضعف و ناتوانی بیشتر نمایان میشود.
هوش مصنوعی: به یاد بیاور آن بلا و سختیهای زمستان را که ابرها از برف و یخ بر روی زمین پراکنده شدند.
هوش مصنوعی: در اینجا، شخصی که به شدت عصبانی و وحشتناک است، به مانند یک جانور خطرناک بر روی پارچهای که نگهداشته شده، ایستاده و در حالی که به شدت خشمگین است، پرندهای به نام زاغ بر روی جنازهی گلها نشسته و به آنها آسیب میزند. این تصویر تداعیکنندهی حس خشونت و تخریب است که توسط هر دو شخصیت، یعنی فرد خشمگین و زاغ، نمایان شده است.
هوش مصنوعی: نگاه کن که چطور از قدرت نامی، جان تازهای به درختان بخشیدم.
هوش مصنوعی: آن لاله مانند گروهی از نیزهداران که در دشت حرکت میکنند، از زمین بیرون آمد و به سمت کوهها روانه شد.
هوش مصنوعی: سوسن با افتخار و آزادگی ایستاد و به نرگس که خیلی خودپسند و مغرور بود نگاه کرد. نرگس به خاطر خودبینیاش به عقب خم شد و از زیر نگاه سوسن شرمنده شد.
هوش مصنوعی: به گل بنفشه نگاه کن که انگار یک پروانهی زیبا در میان آن افتاده است.
هوش مصنوعی: ظاهراً گل یاسمن از آسیب درخت بید زخمی شده و خون بر روی شاخههایش چکیده است.
هوش مصنوعی: به آن سنبل کبود نگاه کن که چگونه از میان مزرعه با سنبل سفید در یک مکان شکوفا شده است.
هوش مصنوعی: که وقتی تکهای ابر در آسمان قرار میگیرد، در بین آن، نقاط مختلفی از آسمان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر گل یاس سفید وجود ندارد، نگران نباشید که یاسمن هم نعمتی از خود ندارد؛ حتی اگر شنبلید (گیاه معطر) هیچ کدام وجود نداشته باشد، باز هم چیزی از دست نرفته است.
هوش مصنوعی: این زیباییها همچون تیرهایی هستند که از کمان پرتاب میشوند و میتوانند به شدت و به سرعت تأثیر بگذارند، همانطور که تیر عشق از کمان عشق رها میشود و هدف را میزند.
هوش مصنوعی: نه درختان سبز با میوههای رنگین باقی میمانند و نه گلهای یاسمنی با عطر دلانگیز، نه درختان سپید و نه زیباییهای طبیعی.
هوش مصنوعی: مردی که زبانش به رنگ لعل و شبیه به انگور بود، بهگونهای حسرتبار و دردناک همچون باغبانی که به دلیل ناکامی در کارش، انگشت و لب خود را گاز میزند.
هوش مصنوعی: ای پسر، به نصیحتهای پدر توجه کن، زیرا او این چیزهای ارزشمند را با جان خود به دست آورده است.
هوش مصنوعی: اگر به حرفهای استاد گوش ندهی، ممکن است درگیریها و مشکلاتی پیش بیاید که مثل چرخ گوشت همه چیز را به هم میزند.
هوش مصنوعی: هر کس به نصیحت یک دوست واقعی گوش دهد، میتواند از زحمات خود بهرهمند شود و خواستههایش را بدست آورد.
هوش مصنوعی: من هم مثل تو در کودکی این داستان را نشنیدم، تا این که روزگار به من ضربه زد و دچار مشکلات شدم.
هوش مصنوعی: من نصیحت پدر را شنیدم و گفتم که این ملامت و سرزنش است، به همین خاطر به سراغ آزمون و آزمایش خواهم رفت.
هوش مصنوعی: سپس روزگار مرا در جایی نشاند که یک لحظه هم از درس و اندرز و نصیحت دست برندارم.
هوش مصنوعی: چهل سال در کنار زمان به یادگیری پرداختم، اما در این مدت روزهای من تیره شد و موهایم سفید گشت.
هوش مصنوعی: مدتی کتاب مطالعه کردم و مدتی دیگر در حال بررسی و مشاهده بودم، تا اینکه زیباییهای دنیا را از وعدهها و نویدها دریافتم.
هوش مصنوعی: بخشی از نصیحتهای پدر به درستی در ذهنم جا گرفت، اما به خاطر پیر شدن خیلی از آنها از یادم رفت.
هوش مصنوعی: پندهای پدر را به عنوان گنجینهایی از عمرش دیدم، زیرا آن مهربان با دقت و محبت آنها را در اختیار من قرار داد.
هوش مصنوعی: این عمرها به اندازهی تجربهی ما کافی نیست؛ بنابراین، نباید به تجربیات دیگران دلخوش باشیم.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در روزگار جوانی ارزش پدرش را درک کند و خوشبختتر کسی است که در دوران جوانی نصیحتهای پدرش را بشنود و به آنها عمل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح آمد و علامت مصقول بر کشید
وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید
گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش
تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید
در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب
[...]
از ابر نوبهار چو باران فروچکید
چندین هزار لاله ز خارا برون دمید
آن حلهای که ابرمر او را همیتنید
باد صبا بیامد و آن حله بردرید
جشن خزان بهخدمت شاه جهان رسید
رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید
از عکس رایت وی و از نور آفتاب
وز جام می سه صبح بهٔک جای بردمید
شرط است اگر کنند به جشنی چنین نشاط
[...]
ای بنده طول عمر تو خواهنده از خدا
از بنده یک حدیثک موجز توان شنید
فصل زررز است، بدینگاه دست گیر
چندانکه نیمدانک بزر، رز توان خرید
صبح آمد و علامت مصقول برکشید
وز آسمان شمامه کافور بردمید
گویی که دست قرطه شعر کبود خویش
تا جایگاه ناف بعمدا فرو درید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.