عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به گذر عمر و تغییراتی که در زندگی انسانها رخ میدهد اشاره میکند. او از دوران جوانی که پر از غم و غصه بوده صحبت میکند و به پیری میرسد که بر دردها و مشکلاتش افزوده شده است. او به نابرابریها و دعواهای انسانها در زندگی اشاره میکند و میگوید هیچ چیزی از جهان جز درد و رنج نصیبش نشده است. همچنین به ریا و تزویر موجود در جامعه میتازد و میگوید که فقط عشق واقعی میتواند راه رستگاری باشد. به عبارت دیگر، شاعر در تلاش است تا به حقیقتهای زندگی و عشق بپردازد و از زرق و برقهای دنیوی پرهیز کند.
هوش مصنوعی: دوره جوانی به پایان رسید و در آن زمان مشغول نگرانیها و بیخبریها بودیم. حالا که به پیری رسیدهایم، مشکلات و غمهای جدیدی بر ما افزوده شده است.
هوش مصنوعی: کارکنان آسمان به خاطر یک دعوا به هم برخورد کردند و آنچه را که دیرتر به کسی داده بودند، به سرعت پس گرفتند.
هوش مصنوعی: ما از زندگی چیزی جز درد و غم به دست نیاوردهایم و نمیدانم چرا این همه حسد و رشک وجود دارد.
هوش مصنوعی: عجیب نیست اگر ما به خاطر ظاهر و فریب جلوهگر شدیم، چون پردهی فریب ما مانند سدی در مقابل قدرت سکندر قرار ندارد.
هوش مصنوعی: جنون را به خود نامی میدهد، اما در این دنیا هیچ چیزی جز عشق ارزش ندارد و تنها راهی که میتوان پیمود، همین عشق است که در زیر آسمان آبی قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود
کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود
لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد
گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود
دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون
[...]
روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود
قاصد ره داد شیر ور نه کی باور کند
این چه که روباه لنگ دنبه ز شیری ربود
گوید گرگی بخورد یوسف یعقوب را
[...]
عشق بر آتش بسوخت دفتر بود و نبود
اما آبت فتح قریب سر حقایق گشود
ایکه زحی میرسی حالت لیلا چه بود
در حق مجنون چه گفت از که سخن میشنود
بود کرا عزتی پیش سگان درش
در زوفا پاسبان بر رخ که میگشود
در خم چوگان زلف داشت سری یا نداشت
[...]
ز شبنم سبزه زار چو عود برخاست دود
بجو بیاران شد آب آتش ذات الوقود
رفت گل و سرورا لطف خدود و قدود
رو به فلک شد فراز سوی سمک شد فرود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.