در کوی تو صد هزار صاحب هوس است
تا خود، به وصال تو، که را دسترس است
آن کس که بیافت، دولتی یافت عظیم
و آن کس که نیافت، داغ نایافت بس است
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
در کوی تو صد هزار صاحب هوس است
تا خود، به وصال تو، که را دسترس است
آن کس که بیافت، دولتی یافت عظیم
و آن کس که نیافت، داغ نایافت بس است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و اشتیاقی که در میان افراد مختلف وجود دارد اشاره میکند. او میگوید که در جایی که تو هستی، هزاران خواستهمند وجود دارند، اما تنها عدهای به وصال (آرامش و وصال واقعی) تو میرسند. کسی که موفق به رسیدن به این وصال شود، زندگی بزرگ و ارزشمندی را پیدا کرده، و آن کس که نتوانسته به این وصال برسد، تنها با حسرت و درد مواجه است.
هوش مصنوعی: در محلهی تو هزاران عاشق و خواهان وجود دارند، اما تا زمانی که خودت به وصال و نزدیکیات نرسی، کسی به تو دسترسی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: آن کسی که به موفقیت و نعمت بزرگی دست پیدا کرد، زندگی بسیار خوبی پیدا کرد و آن کسی که به این موفقیت نرسید، حداقل به درد و رنج بزرگی مبتلا نشده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیکویی کن چون که ترا دسترس است
کاین عالم یادگار بسیار کس است
شمع دل من روی چو شمع تو بس است
چون روی تو نیست شمع و شاهد هوس است
با ما چو غم تو ساعتی یک نفس است
در حسرت این واقعه بسیار کس است
مر وصل ترا هزار صاحب هوس است
تا خود به وصال تو که را دسترس است
آن کس که بیافت راحتی یافت تمام
وانکس که نیافت رنج نایافت بس است
لب بر لب من نهاد این لطف بس است
میگفت که با کشته خویشم هوس است
جان زندگیای یافت ز بوی نفسش
معلومم شد که زندگانی نفس است
با دیده و ره ندیده بسیار کس است
با دیده وری رو اگرت دست رس است
نادیده به خویشتن به جایی نرسی
در خانه اگر کس است این نکته بس است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.