به گاه رقص، چون در انجمن می در قدح ریزی
به سر غلتم، چو بنشینی، ز پا افتم چو برخیزی
کنم اظهار رنجوری، بهر کس میرسم؛ شاید
نگیرد دامنت کس، گر تو روزی خون من ریزی
تو وقتی حال من دانی، که چون من بر سر راهی
بامیدی نشینی صبح و شب نومید برخیزی
شنیدم، رحم بر اغیار آوردی، از آن ترسم
که چون بینی مرا، از کشتن منهم بپرهیزی
مگو با مدعی حرفی که گویم با تو پنهانی
چرا باید که چون بینی مرا از شرم بگریزی؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و دغدغههای شاعر میپردازد. شاعر در اوج شادی و رقص در جمع، دچار غم و رنجوری است و به این نتیجه میرسد که دیگران نمیتوانند حس درد او را درک کنند. او از شخصی خاص میخواهد که درک بیشتری از حال او داشته باشد و نگران این است که اگر آن شخص او را ببیند، از او دوری کند. شاعر همچنین از اینکه نگران توجه و ترحم دیگران به خود است، احساس ناامیدی و تنهایی میکند و از آنها میخواهد که هنگام دیدن او از سر شرم فرار نکنند. در نهایت، او بر این نکته تأکید دارد که نمیخواهد در مورد احساساتش با کسی که به او اطمینان ندارد صحبت کند.
هوش مصنوعی: در هنگام رقص، هنگامیکه در جمع دوستان و عیش و شادی هستم، احساس سبکی و سرخوشی میکنم. وقتی تو در کنارم نشستهای، تمام وجودم را در این شادی فرومیبرم و وقتی تو بلند میشوی و از کنارم دور میشوی، انگار نمیتوانم بر خودم تسلط داشته باشم و از پا میافتم.
هوش مصنوعی: من به دیگران از رنج و سختیام میگویم؛ شاید زمانی که تو به من آسیب برسانی، دیگران به تو نزدیک نشوند و دامنت آغشته به درد من نشود.
هوش مصنوعی: تو فقط زمانی متوجه حال من میشوی که مثل من در راهی که امیدوار به آنی، صبح و شب ناامید از آن برنخیزی.
هوش مصنوعی: شنیدم که بر دیگران رحم میکنی، از این میترسم که وقتی مرا ببینی، از کشتن من هم جلوگیری کنی.
هوش مصنوعی: با مدعی صحبتی نکن که چیزی را با تو در دل دارم. چرا باید شرمساری من را ببینی و از من دوری کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی
عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی
اگر نالایقم جانا شوم لایق به فر تو
وگر ناچیز و معدومم بیابم از تو من چیزی
یکی قطره شود گوهر چو یابد او علف از تو
[...]
زهی از خط سبزت تازه رسم فتنه انگیزی
ز تیغ غمزه ات نو دمبدم آیین خونریزی
وزید از کوی تو بادی مشام جان معطر شد
ز زلفت می فشانی گرد یا خود مشک می بیزی
بود پیوند جان آمیزش یاران تو این نکته
[...]
به شمشیر طمع خون تمام خلق میریزی
نیندیشی ز برق کیفر آه سحر خیزی
به تعمیر درون خویشتن با خلق بستیزی
زنان شبههناکت در جهان چون نیست پرهیزی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.