کی یار ریزد خون یار، آنگاه یاری همچو تو؟!
آخر که از یاران بگو کرده است کاری همچو تو؟!
تازی تو گر رخش جفا، کی جان برند اهل وفا؟!
مسکین شکاری کز قفا، دارد شکاری همچو تو؟!
خونم بریز ای سیمتن، چون کس نخواهد خواستن؛
خون گدایی همچو من، از شهریاری همچو تو!
از بس ز غم خون خوردنم، مشکل بود جان بردنم؛
ظلم است از غم مردنم، با غمگساری همچو تو!
بس از پِیَت ای بیوفا افتادم، افتادم ز پا ؛
اما سگی چون من کجا، گیرد شکاری همچو تو؟!
ای گل نیم غمیگن بسی، گر بینمت با هر خسی؛
دانم نسازد با کسی، ناسازگاری همچو تو!
دی گفتمش: سرو و سمن، بر رسته چون تو در چمن؛
او گفت: گفتی همچو من؟! - من گفتم: آری همچو تو!
گفتا: ازین کو پس برو، دل کن بیار نو گرو؛
گفتم: نه حرفی میشنو کو یار و یاری همچو تو؟!
گفتا: نگردد کس دگر، خونیندل و خونینجگر
آذر بود یاری اگر، در هر دیاری همچو تو!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع وفا و بی وفایی در عشق اشاره دارد. شاعر از یاری نام میبرد که مانند یار بی وفا باعث درد و رنج او شده است. او با احساس ناامیدی و دلتنگی به این مسئله مینگرد و ابراز میکند که هیچ کس مانند این یار نمیتواند به دل او آسیب بزند. او از مشقتهای خود و ظلم و ستمی که بر او رفته میگوید و در عین حال نسبت به یار خود احساس محبت و وابستگی دارد. این شعر نیز به دنبال یافتن یاری وفادار و گریز از غمهای ناشی از بی وفایی است. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که در هیچ دیاری یاری چون او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کی میتواند بیخبر از غم یار باشد، زمانی که یاری مثل تو در کنار نیست؟ در واقع، چه کسی از دوستان به چنین کاری دست زده است که تو کردهای؟
هوش مصنوعی: گمان میکنی اگر اسب تو بد رفتاری کند، آیا عاشقان وفادار میتوانند تحمل کنند؟! بیچاره شکاری که از پشتسر مورد حمله قرار میگیرد، آیا جانوری مانند تو را دارد؟!
هوش مصنوعی: ای کسی با جسم نقرهای، خونم را بریز؛ زیرا هیچکس به من توجهی نخواهد کرد. خون یک گدا مانند من، در برابر عظمت و بزرگی تو، ارزشی ندارد!
هوش مصنوعی: به خاطر آنقدر که از غم و اندوه خون میخورم، زندهماندن برایم سخت شده است؛ این ظلم است که در میان غم و اندوه تو باید بمیرم!
هوش مصنوعی: مدتهاست که به دنبال تو افتادهام و به خاطر وفاداریام از پا افتادهام؛ اما مگر من مثل سگی وفادار میتوانم به چنگالی مثل تو دست پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: ای گل، من نیمهای از غمهای بسیاری هستم، اگر تو را با هر کسی ببینم؛ میدانم که هیچکس نمیتواند با تو سازگار باشد، هیچکس نمیتواند به اندازه تو ناسازگار باشد!
هوش مصنوعی: دیروز به او گفتم: سرو و سمن در چمن چقدر زیبا و قد بلندی دارند، او پاسخ داد: آیا تو هم اینطور میگویی که من زیبا هستم؟ من هم گفتم: بله، تو نیز به همان اندازه زیبا هستی!
هوش مصنوعی: گفت: از این راه برگرد و دل را رها کن، یک دوست جدید پیدا کن؛ من گفتم: نه، من از کسی مثل تو چیزی نمیشنوم.
هوش مصنوعی: او گفت: هیچ کس دیگری مانند تو نیست که اینگونه دلی خونین و جگر آتشین داشته باشد. اگر یاری باشد، مانند تو در هر سرزمینی وجود ندارد!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من برنخواهم داشت دل از مهر یاری همچو تو
آخر چرا شوید کسی دست از نگاری همچو تو
زینسان که تو ای نازنین جولان کنی از پشت زین
ناید به میدان بعد ازین چابک سواری همچو تو
گفتی برو در کنج غم بنشین صبوری پیشه کن
[...]
گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو
مشکل که در دام کسی افتد شکاری همچو تو
خوبان فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل
گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو
چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من
[...]
کس را اگر یاری بود ای یار یاری همچو تو
از یار اگر یادی کند ای یار باری همچو تو
عمریست می سازم بتو اما کجا سازد دمی
با سازگاری همچو من ناسازگاری همچو تو
خواهم نگار از خون من بندی به پا اما کجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.