از غیر، ایمنم، که بود پاسبان تو
خون من اینکه ریخته بر آستان تو
صد رنگ میوه داده نهالت، ولی چه سود
زان میوه تر نکرد لبی باغبان تو؟!
این خط و خال، دشمن دین و دل من است؛
بر گوشه ی لب تو، و کنج دهان تو
خوش آنکه بشنوم سخنی راست یا دروغ
من از زبان آنکه شنید از زبان تو
کردی مرا بعشق هزار امتحان و، باز
دارم گمان بد، بدل بدگمان تو!
بیمهری تو نیست گر از مهربانیم
چون مهربان نشد دل نامهربان تو؟!
آذر ز شکوه ی دلم، آتش زدی بجان؛
من چون کنم؟ زده است دل آتش بجان تو!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و تردیدهای شاعر درباره عشق و وفاداری میپردازد. شاعر از بیمحبتی و عدم امنیت در رابطهاش سخن میگوید و به تضاد بین عشق و درد اشاره میکند. وی همچنین به امتحانات عشق و احساس بدگمانی نسبت به فرد محبوبش پرداخته و به ناامیدی از بیمهریها در عین محبت اشاره میکند. در نهایت، او از آتش عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید که باعث رنجش دلش شده است.
هوش مصنوعی: من از دیگران احساس امنیت میکنم، چون یار و نگهبان تو کسی است که خون من به خاطر تو بر زمین ریخته شده است.
هوش مصنوعی: درخت تو میوههای رنگارنگ زیادی تولید کرده، اما چه فایدهای دارد که باغبان تو هیچ کدام از آنها را نچشیده و از آنها بهرهمند نشده است؟
هوش مصنوعی: این زیباییها و نشانهها، برائت و دلمشغولی من را میسازند و همانطور که بر لبهی لب و گوشهی دهان تو نشستهاند، به قلب من آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: خوشحال میشوم که سخنی حقیقی یا حتی دروغین را از کسی بشنوم که آن را از تو شنیده است.
هوش مصنوعی: تو مرا هزار بار در عشق آزمایش کردی، ولی با این حال من همچنان در مورد تو بدگمان نیستم.
هوش مصنوعی: اگرچه من از محبت تو بیخبرم، اما چرا دل کسی که همیشه بیمحبت بوده، به محبت پاسخ نمیدهد؟
هوش مصنوعی: ای آذر، تو از شکوه دلم آتش به جانم زدی؛ حالا من چه باید بکنم؟ که دل تو نیز آتش به جان من زده است!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو
کرده جوان جهان را بخت جوان تو
نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست
با سعد و با علوست همیشه قران تو
گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو
[...]
ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو
کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو
خورشید عالمی که به هنگام بزم و رزم
گه زین و گاه تخت بود آسمان تو
گر در زمان مهدی ایمن شود جهان
[...]
ای برده عقل ما اجل ناگهان تو
وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو
ای شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد
تابوت شوم روی شده بوستان تو
محروم گشته از گهر عقل جان تو
[...]
ای فخر کرده دین خدای از مکان تو
وی پشت ملک و روی جهان آستان تو
ای کرده ملک را متمکن مکان تو
وی مقصد زمین و زمان آستان تو
ای چرخ پست از بر رای رفیع تو
[...]
ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو
اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو
از فربهی و لاغری رنج و صبر من
نسبت همی کنند سرین و میان تو
بیگانه وار می کنی از مهر من کنار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.