گنجور

 
آذر بیگدلی

شبی کت، غیر هم بزم است، اگر بیرون در باشم

از آن بهتر که پیشت باشم و با چشم تر باشم

به پیغامی، مرا هر شب نشانی بر سر راهی

که از راه دگر هر جا روی من بیخبر باشم

بشهر آوازه ی لطف تو، با هر ناکس افتاده

زهر کس این سخن تا نشنوم، ای کاش کر باشم

رقیب از من جدا سازد تو را آخر بهم چشمی

که من هم چشم بر راه تو هر شب تا سحر باشم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم

منم فرزند عشق جان ولی پیش از پدر باشم

اگر چه روغن بادام از بادام می زاید

همی‌گوید که جان داند که من بیش از شجر باشم

به ظاهربین همی‌گوید چو مسجود ملایک شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه