من نمیدانم چه نیکو دلبرم
کز لطیفی در زر و در زیورم
نیستم عاشق چرا هر صبحدم
پیرهن را تا بدامن میدرم
دوست میدارند مردم روی من
دل از ایشان من بدین رو میبرم
کس چه میماند بمن از شاهدان
بر سر خوبان از این روشنترم
آنچه درخوبیست دارم ای عزیز
در لطافت غیرت ماه و خورم
چونکه بر رویم سحرگه میفتد
از طراوت لاجرم زیباترم
دست بر دستم برند از گلستان
زانکه خندان روی و نازک پیکرم
چون صبا بشنید آن گفتار او
کرد تحسین بر چنان اشعار او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و لطافت خود اشاره میکند و از نیکویی دلبرش سخن میگوید. او میگوید که باوجود اینکه عاشق نیست، هر روز به زیبایی خود میافزاید و از عشق مردم به چهرهاش آگاه است. شاعر خود را از دیگران برتر میداند و زیباییاش را با ویژگیهای ماه و خورشید مقایسه میکند. او همچنین به تحسین دیگران در مورد خود اشاره کرده و به لطف ظرافت و زیباییاش افتخار میکند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه چیزهایی در دلبر زیبایم وجود دارد که او به لطافت طلا و جواهرات است.
هوش مصنوعی: من عاشق نیستم اما هر صبح که میشود، پیراهن را تا بالای دامن برمیزنم.
هوش مصنوعی: مردم به من عشق میورزند، اما من دلباخته آنها نیستم و به همین دلیل از آنها دور میشوم.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به من از شاهدان زیباییها بیشتر از این روشنایی بگوید.
هوش مصنوعی: من آنچه را که در خوبی و زیبایی است دارم، ای عزیز، همانند لطافت غیرت ماه و خورشید.
هوش مصنوعی: هنگامی که صبح زود به صورتم نور و زیبایی میتابد، به خاطر این طراوت و freshness، من حتی زیباتر به نظر میرسم.
هوش مصنوعی: دست من را برمیدارند و به باغ گل میبرند، چرا که چهرهام خندان و بدنم نازک و لطیف است.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم آن سخن او را شنید، به ستایش آن اشعار زیبا پرداخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.