بخش ۹۲ - در سؤال از پیر طریقت درسر نگاهداشتن از خلق و جواب دادن وی سائل را فرماید
یکی شد پیش آن پیر طریقت
بپرسد این سؤالش در حقیقت
که ای سکّان دین و شیخ اکبر
نداند هیچ خلقی ازتو بهتر
ره شرعت نمودار اناالحق
مراگوئی تو اینجاراز مطلق
بگو تا کیست اندر نطق هر کس
سخن گوی این یکی بنگر از این بس
جوابش داد آنگه قطب عالم
که حق دان هست گویا اندر این دم
خدا گویاست اندر نطق و درجان
درون دل ورا بنگر تو جویان
بهر صورت که گفتی سرّ گفتار
یقین اینجاست حق گویا باسرار
بدان کاینجاست حق گویا نهانی
چنین پی برتو این سرّ نهانی
بدان این راز وانگه کن خموشی
سزد این پند اگر از من نیوشی
بدان و شو خموش و کمترک گوی
وگرنه اندر این میدان شوی گوی
دگر پرسید زو کای صاحب اسرار
جوابم بازده این نکته این بار
مرا این مشکل دیگر نهانست
ترا دانم که این مشکل عیان است
چو گویا حق بود در هر زبان او
کند چیزی که میخواهد بیان او
شنو اینجا که باشد تا بدانم
که من این راز آخر میندانم
بدو گفت این ندانسته تو خود راز
بگفتم جمله اسرارت ز سر باز
تو دانائی دلت گردان چوگویست
شنو بیشک در اینجا که اویست
چو او گوید بهم خود بشنود او
کسی باید که مر کلّی شود او
که تااین راز داند بیشکی حق
شود پس داند او این راز مطلق
چو دانا این بیان گوید در اسرار
بباید گوش جان کردن بناچار
که تا مفهوم این معنی کنی تو
بگو تاچند از این دعوی کنی تو
چو بشناسی که یارت هست گویا
ز نطق جمله اینجاگاه او را
شنو تو گوش کن چون سر بیابی
یقین میدان که این ظاهر بیابی
چو این ظاهر بدیدی تو تمامت
گرفته در همه شور وقیامت
بهر صورت که میآید ترا پیش
نظر کن اندر این معنی بیندیش
همه او را شناس اما بمعنی
مکن با هیچکس اینجا تو دعوی
بدان این و چنان شو گم در این کار
که سرگردان شوی مانند پرگار
بدان این و مگو در پیش هر کس
چو دانستی ترا عین الیقین بس
بدان این و مکن جانا یقین فاش
که ناگاهت شود اینجای اوباش
تو این معنی ندانی تا ندانی
که جمله اوست در راز نهانی
بوقتی این بدانی کز لقا تو
که باشی همچو مردان در بلا تو
بلای قرب کش وین رایگان یاب
در این معنی نمود جان جان یاب
ترا اینجا چنان بنمود رخسار
که تو در خود فتادستی ز پندار
ز پندارت چنان مغرور کرداست
که بیشک او ز خویشت دور کرداست
ترا او دور کرد از خود حقیقت
که نسپردی ورا راه شریعت
بپاکی وصل او اینجا بیابی
یقین میدان که این ظاهر بیابی
بپاکی حاصل است اینجا رخ یار
ولکین این نهان مانده ز اسرار
چو گشتی پاک کلّی در بطونت
خدا بینی حقیقت رهنمونت
چو گشتی پاک در مانندهٔ آب
در آن دم سرّ خود بیشک تو دریاب
جمال یار بیشک هست درما
طلب کن در حقیقت بشنواز ما
تو آبروی خود داری بر او
اگر بینی چنین دانَمْت نیکو
همه درتست پیدا و تو هستی
عیان جمله خود را میپرستی
توئی غافل چرا حیران بمانده
چنین درچرخ سرگردان بمانده
توئی عاشق چنین در عشق خود باز
نمود آید ز عشق خود بخود باز
توئی صادق شده در عین دیدار
شده مر زهد خود اینجا خریدار
تو داری و توئی اینجا یقین است
ولیکن اندر اینجا کفرو دین است
ندانم کفر و رزم و یا رَهِ دین
فرو ماندستم اندر آن و در این
فروماندستم اندر کفر جانان
شدستم در میان خلق پنهان
در این بازار ماندستم عجایب
که هر دم مینمایم این غرایب
چنان بنمایمت هر لحظه خود را
برون آمد ابر رسم خرد را
که تا اینجا کند مر ناگهان گم
مثال قطرهٔ در عین قُلزُم
گهی اینجا کند گه جسم و جانم
گهی بنماید او عین العیانم
گهی اینجا کند مکشوف اسرار
بگوید سر بسر اینجا باسرار
گهی در عین تقلیدم بمانده
گهی دستم ز جان و دل فشانده
گهی در عقلم اندازد بخواری
مرا اینجا کُشد بیشک بزاری
گهی در عین عشقم جان دهد باز
نماید این چنین پنهان دهد باز
گهی بنمایدم روشن چو خورشید
عیان ذات خود گوئی که جاوید
من این سر یافتم ناگه کند گم
مثال قطرهٔ در عین قلزم
نمیدانم نمیبینم به جز یار
بگویم سر که من هستم خبردار
که بیشک رنج بی پایان کشیدم
بجز معنی وصال یار دیدم
بمردم کز دلم آنجا برآید
دمی بیشک دو صد دستان سرآید
دو صد دستان زند بر صد هزاران
مثل بیمثل دارد سرّ جانان
همه از دوست لیکن گرچه مردست
فتاده این دم اینجاگاه فرداست
دم من اندر آن دم دردمی کل
یقین دیدم عیان من آدم کل
حقیقت حق حق اینجا که بر جای
عیان بسپارد آنجائی ابر جای
کسی این ره سپارد در دل اینجا
که بگشاید ز اوّل مشکل اینجا
چو مشل برگشاید از نهانی
بیابد راز اسرار معانی
ره آسان مدان ای مرد صورت
که خواهی کرد هم بیشک ضرورت
ره آسان نیست جمله وصف این ره
بسی کردند هر کس نیست آگه
ره بی ابتدا و انتهایست
در این ره جملگی عین صفایست
کسی کاینجایگه این ره ندیدست
میان جمله مردان ناپدیدست
کسی کاینراه برد و خویش بشناخت
حقیقت جسم و جان در دوست بگداخت
یقین این زاد ره بردار و بشنو
بر این گفتار دیگر زود بگرو
یقین کاین زاد ره عجز است اوّل
که خودبین گردد اندر ره مبدّل
دوم فقر است و نقد جمله اینست
که اندر فقر کل عین الیقین است
سوم تسلیم بودن در فنایش
چهارم نوش کردن مر بلایش
یقین پنجم فنائی بود اللّه
ششم دید یقین مر حضرت شاه
عیان هفتم نمود نور ذاتست
همه شاهان یقین اینجای ماتست
همه مانند شاهان اندر این سرّ
که هرگز مینشد این راز ظاهر
اگر این راز اینجا باز یابند
حقیقت جزو و کل مر خود بیابند
ز خود باشید الّا حق یقین این
بداند صاحب عین الیقین این
همه یک ذات دان اینجا حقیقت
نه کفر است ونه دین ونی طریقت
همه اینجا توانی یافتن باز
ترا این جایگه بشتافتن باز
شدت تا بازیابی قدرت اینجا
کنی یکبارگی درمان تو خود را
در اینجا واصلان چون خود رسیدند
بجز یکی در آن حضرت ندیدند
یکی دیدند اینجا جسم و جان هم
نبود اینجا و آنجا هیچ محرم
همه حق یافتند و هیچ غیری
نبد نی کعبه ماند و هیچ دیری
اگرچه بت پرست عشق آخر
بکرد این راز مر بعضی بظاهر
ندانستند ره اینجا نبردن
حقیقت همچو مردان گوی بردن
بتقلید اندر این ره باز ماندند
یقین در شهوت و در آزماندند
در آخرشان بماند اینجا یقین باز
که تادیدند راز اوّلین باز
چو بگذشتی ز نفست ناگهانی
نماند نفس الّا تو بمانی
چو رفتت نفس جسم آزاد کن زود
مکن بار دگر شیطان تو خوشنود
یقین حق کن تو خوشنودی خدا شو
ز هر عیبی حقیقت تو جدا شو
چنان شو اندر این ره شاد و آزاد
که بینی هر خرابی را تو آباد
چنان آباد کن جانت ز تقوی
که چیزی درنگنجد جز که معنی
چنان آزاد کن جان از بر خویش
که هم بیشک تو باشی رهبر خویش
چنان آزاد کن جان و روانت
که تاوقتی که کل گردی نهانت
شود بیدار و حق باشد یقین هان
بجز این نیست ما نص و برهان
چو حق میخواهد آخر ای دل فرد
در این دم باش دائم صاحب درد
در این سر درد آور پیش زنهار
که دردت خویش بر تا حضرت یار
اگردردست ناگاهان دوایت
کند درمان دردآن جانفزایت
یقین دردست آنگه عیان درمان
یقین جانست آنگه عین جانان
ز درد اینجا یقین جانان بیابی
چو جانان یافتی درمان بیابی
که جان با درد و درمان مینماید
گهی نقصان و گاهی میفزاید
ولیکن این بصورت بازدانی
وگرنه بیشکی تو بازمانی
ز صورت در گذر جان جوی اینجا
که صورت هست همچون گوی اینجا
چنان ماندست سرگردان جانان
که یک لحظه نپردازد ابا جان
نپردازی دمی با جان در اینجا
حقیقت میزند پنهان در اینجا
اگرچه جسم واصل گشت از جان
نمودش جمله حاصل گشت از جان
نمیبیند یکی خود اندر اینجا
که افتادست اندر شور وغوغا
بلا و رنج و محنت یافتست او
بسی در هر صفت بشتافتست او
بلا و رنج دیده بی نهایت
در اینجاگاه وز بی حدّ و غایت
بلا و رنج دید و گنج حاصل
در اینجا کرد بیشک گشت واصل
بخود بنهاده است آنجای صورت
که باید رفت در خاکش ضرورت
ورا جائی است اندر معدن خاک
که در اینجا شود او بیشکی پاک
نمودش شیب خاک آید پدیدار
در اینجا کل شود او ناپدیدار
نهانش واصلی آنجا عیان است
جهانی بیشکی پرترس از آنست
که خوف جان عجب دارند ایشان
از آن اینجا شدند ایشان پریشان
مترس از این اگر تو مرد راهی
در اینجائی تو اسرار الهی
در اینجا سر متاب ای غافل مست
که خواهی با نمود دوست پیوست
وصال خاک اگر اینجا بیابی
ز شادی سوی او هر دم شتابی
وصال اندر دل خاکست بیشک
که اینجا مینماید راز هر یک
کجا اینجاست ظاهر هم مبین تو
کز او پیداست این عین الیقین تو
ز گورستان بدانی جمله مردان
که اندر خاک درگاهند پنهان
همه در خاک درگاهند خفته
همه رخ نزد جانان درنهفته
همه در خاک درگاهند بیچون
یک گشته نهان در هفت گردون
همه در خاک درگاهند ساکن
شدند از نیک و بد اینجای ایمن
همه در خاک درگاهند تحقیق
بدیده روی جانان جمله توفیق
یقین دریافته اینجا نهانی
تو چون ایشان شوی آنگه بدانی
که بیشک آنچه میگفتند ای دوست
بدیدی آخرت هم مغز و هم پوست
یقین شد در وی آخر سرّ جانان
نخواهد دید کس این سر یقین دان
خدا خواهی بُدن در آخر کار
چو اینجا برفتد پرده بیکبار
اگر پرده برافتد باز بینی
حقیقت گمشده مر باز بینی
تو اصلِ اصلِّ کل در خاک بنگر
نظر بگمار و جانان پاک بنگر
وصالت در دل خاکست آخِر
نهان کن زودت این اسرار ظاهر
وصالت در دل خاکست در یاب
اگر مردی بسوی خاک بشتاب
وصالت در دل خاکست ای دل
ترا مقصود درخاکست حاصل
وصالت در دل خاکست بگذار
جهان و برفکن این پنج با چار
سوی این خلوت آی و شاد بگذر
ازاو جانها یقین آباد بنگر
در این خلوت سرا آخر قدم نه
که این سر عاقبت اولی ترا به
که این خلوت سرای عاشقان است
نمدار اندر او عین العیان است
در این خلوت سرای اینجای بیشک
نماید بیشکی دیدار او یک
بود لیکن همه این سر ندانند
که در دیدار او حیران بمانند
یکی بینی در اینجا بی حجب یار
نباشد هیچ جز او لیس فی الدار
نباشد هیچ جز حق اندر اینجا
یقین بشنو تو راز مطلق اینجا
حقیقت چون شدی اندر دل خاک
عیان بینی تو خود را جوهر پاک
ولی گر صاحب آزار بودی
یقین بر آتش و مانند دودی
اگر نیکی تو کردستی در اینجا
حقیقت گوی بردستی در اینجا
عوض اینجاترا آن روشنائی
بود بیشک ابر دید خدائی
یقین چون در دل خاکت نهادند
عیان در حضرت پاک نهادند
تو باشی هیچکس آنجات همراه
نباشد می یقین جز عین اللّه
ترا اوّل قدم این است صورت
اباتست این بیان اینجا ضرورت
چو رفتی ناگهی اندر دل طین
نظر کن درنهادت جمله حق بین
نمییابی تو این سر هیچ اینجا
فتادستی چو نقشی اندر اینجا
ولی آن دم بیابی سرّ جانان
که باشد این صور در خاک پنهان
وصالت آن زمان گردد میسّر
که اجسامت شود اینجا میسّر
وصالت آن زمان بشناس ای دل
که گردد صورتت در زیر گِل حل
چو حل گردد ترا صورت بیکبار
شوی ای نور دل کل ناپدیدار
چو حل گردی و گردی عین فانی
حقیقت این جهان و آن جهانی
ترا پیدا شود اسرار جمله
تو باشی در یقین انوار جمله
یقین دیدار آن دم باز بینی
یکی یابی اگر صاحب یقینی
بجز عین الیقین اینجا مبین تو
اگر هستی چو مردان پیش بین تو
در آخر اینست احوالت بیندیش
حجاب اکنون یقین بردار از پیش
حجاب از پیش بردار این زمان تو
خدا را بین یقین در غیب جان تو
حجاب از پیش بردار و عیان بین
همی گویم ترا در جان جان بین
ولکین این نیابی بی معانی
نشانت میدهم از بی نشانی
زلا مگذر تو تا الّا شوی کل
یقین دیدار جان الّا شوی کل
زلا مگذر یقین دریاب الّا
که الّا بیشکی دیدست یکتا
زلا مگذر که الّا الله یابی
رخ جانان عیان ناگاه یابی
زلا مگذر تو در الّا نظر کن
از این معنی دل خود را خبر کن
زلا مگذر یقین دان لاحقیقت
نظر کن جمله اسرار شریعت
نمود لااله اینجا عیانست
چگویم وصف کین سر بی نشانست
یقین بشناس و میدان ای دل ریش
حقیقت شو تو هم بیگانه از خویش
مجو اینجایگه تو محرم راز
حجاب آخر دمی از خود برانداز
چوخود اینجا نهٔ جز حق یقین نیست
حقیقت حق توئی و کفر و دین نیست
زجام عشق جامی نوش کن تو
دل و جان در یقین بیهوش کن تو
ز جام عشق نوش آن می که مستان
برش هشیار کوبان پا ودستان
می عشق اندر این خمخانهٔ دل
کجا گردد یقین بیشک بحاصل
مئی کن نوش اینجاگه نهانی
که در ساقی ابد حیران بمانی
مئی از دست کس بستان و کن نوش
که جز وی جمله گردانی فراموش
ز بدمستی کنی مانند حلّاج
ز تیر عشق سازی خویش آماج
مکن بدمستی اندر نزد عشاق
تو چون مرغان مزن از خویشتن واق
چو سیمرغی تو اندر قاف معنی
مئی خور این زمان از صاف معنی
در آخر دُردکش از کفر و دین یار
که تا بینی حقیقت لیس فی الدّار
مئی درکش که قوت جسم و جان است
از آن می این زمان ما را نهان است
درون جان و دل رگهاگرفته
همه پنهانیم پیدا گرفته
خروشی میزند در نزد عشاق
از آن مشهور شد در کلّ آفاق
که ازجام وصال شاه خوردست
وز آن اینجایگه او گوی بردست
وصال جان جان از جام دیدم
از آن اینجایگه من کام دیدم
که عزت داشتم اندر درون من
نه بدمستانه بودم جز سکون من
نیاوردم به جز عزّت بر یار
ز عزّت شد مرا جانان پدیدار
ز عزّت گوی بردم در بر خلق
از آن پس آمدم من رهبر خلق
نمودم اینست اینجایار گفتست
ولیکن این بیان اینجا نهفتست
نمود کُشتن خود فاش کردم
حقیقت نقش خود نقاش کردم
نمود ظاهرم اینجا ببینید
در آخر آنگه او صاحب یقینید
مرا کشتن امید زندگانی است
که در کشتن حیات جاودانی است
بسی پیغمبر اینجا کشته گشتند
میان خاک و خون آغشته گشتند
نمود خویشتن دیدند اینجا
سر خود زود ببریدند اینجا
فنا گشتند بی سر پیش ایشان
حقیقت فاششان شد سرّ جانان
اگر بی سر شوی این راز دانی
از این معنی حقیقت بازدانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصی به یک پیر در طریقت مراجعه میکند و از او درباره حقیقت و معناهای دین میپرسد. پیر به او میگوید که درونیترین فهم از حقیقت فقط در دل هر فرد وجود دارد و نمیتوان این حقیقت را به راحتی بیان کرد. او هشدار میدهد که نباید زیاد صحبت کند و باید در مراقبه و سکوت، حقیقت را جستجو کند.
پیر بر اهمیت شناخت خود و رهایی از خودخواهی تأکید میکند و میگوید برای درک واقعیات باید از کفر و دین ظاهری فراتر رفت. او به شنونده میآموزد که حقیقت در آمیختگی با درد و رنج است و تنها از طریق تجربه و مشاهده درونی میتوان به درک عمیقتری از وجود رسید.
در نهایت، پیر به اهمیت عشق و وصال با خدا اشاره میکند و میگوید که در این مسیر باید از خودگذشتگی کرد و به درک حقیقتی برتر نایل آمد. در اینجا، حقیقت نه تنها فانی است بلکه موجب حیات جاوید نیز میشود. به این ترتیب، صادقانه بودن و درک عمیق از عشق و وصال با خداوند، کلیدهای اصلی برای دستیابی به حقیقت و رهایی از قید و بندهای دنیا هستند.
هوش مصنوعی: یک نفر به پیش آن استاد بزرگ دین و عرفان رفت و از او این سوال را با دقت و جدیت پرسید.
هوش مصنوعی: ای ساکن دین و شیخ بزرگ، هیچ انسانی نمیداند که تو چه مقامی داری و از همه برتر هستی.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که راه و روش عرفانی و دینی برای من روشن است و در اینجا هیچ چیز مطلقی وجود ندارد که بخواهم آن را انکار کنم. به عبارت دیگر، فرد به درک عمیقتری از حقیقت رسیده و میداند که هیچ حقیقت مطلقی در اینجا وجود ندارد که بخواهد در مورد آن شک کند.
هوش مصنوعی: بگو تا کی کسی در صحبت دیگران سخن میگوید، به این یکی نگاه کن و از این موضوع بیشتر فکر کن.
هوش مصنوعی: در این لحظه، کسی که آگاهی و دانش واقعی دارد، به او پاسخ میدهد و نشان میدهد که در این زمان، حقیقت روشن است.
هوش مصنوعی: خداوند به وضوح در سخن و در جان انسان حاضر است، پس تو که در جستجوی اویی، در دل خود به او نگاه کن.
هوش مصنوعی: به هر شکلی که بیان کنی، حقیقت اینجا وجود دارد و سخنان راست، پر از راز و رمز هستند.
هوش مصنوعی: بدان که حقیقت در اینجا پنهان است و این راز نهانی به خاطر تو سیراب میشود.
هوش مصنوعی: بدان که این راز را درک کنی و سپس سکوت کن. اگر به این نصیحت من توجه نکنی، هیچ فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: بدان که باید خاموش باشی و کمتر صحبت کنی، وگرنه در این میدان به دردسر میافتی.
هوش مصنوعی: سپس کسی از او پرسید: ای صاحب اسرار، این بار به من پاسخ ده و این نکته را روشن کن.
هوش مصنوعی: من این مشکل را دیگر برای خود پنهان نمیکنم و میدانم که این مسئله برای تو کاملاً واضح است.
هوش مصنوعی: هر وقت که حقیقت با وضوح به زبان آید، او به شیوهای که میخواهد، آن را بیان میکند.
هوش مصنوعی: گوش کن که اینجا چه خبر است تا بفهمم من این راز را آخرش میدانم.
هوش مصنوعی: به او گفتم، تو که نمیدانی، من تمام رازهایت را به زبان آوردم و از ابتدا همه اسرار را برایت فاش کردم.
هوش مصنوعی: تو دانا و آگاه هستی، پس دل خود را به سمت حقیقت بچرخان و به آنچه میشنوی خوب گوش بده، چون در اینجا حقیقتی وجود دارد که باید به آن توجه کنی.
هوش مصنوعی: وقتی او سخن میگوید، خود او نیز آن را میشنود. تنها کسی میتواند این را درک کند که به کلیت موضوع پی ببرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی این راز را بداند، حقیقت مشخص میشود و او به درک کامل این راز میرسد.
هوش مصنوعی: هرگاه فردی دانا و آگاه، نکتهای را درباره اسرار زندگی بیان کند، چارهای جز این نیست که با جان و دل به آن گوش فرا دهیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بتوانی این مفهوم را درک کنی، بگو چه اندازه میخواهی از این ادعا دفاع کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که بفهمی که محبوب تو در اینجا وجود دارد، در آن صورت تمام سخنان و نشانهها به وضوح نشاندهنده حضور او هستند.
هوش مصنوعی: به حرفها گوش کن و وقتی حقیقت را متوجه شدی، بدان که آنچه در ظاهر دیده میشود، واقعیت ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی این ظاهر را دیدی، تمام وجودت را در شور و هیجان فراگرفته است.
هوش مصنوعی: به هر نحوی که به تو نگاه میشود، باید در این موضوع عمیقاً فکر کنی.
هوش مصنوعی: همه او را میشناسند، اما اینجا با هیچکس در مورد او دعوا نکن.
هوش مصنوعی: بدان که باید تمام توجهات را به این کار بدهی و در آن غرق شوی، بهطوری که مانند پرگاری که در یک دایره حرکت میکند، گیج و سرگردان شوی.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی چیزی را به خوبی شناختی و نسبت به آن مطمئن شدی، نیازی نیست که این آگاهی را با دیگران در میان بگذاری.
هوش مصنوعی: بدان این را و از آن آگاه باش که ناگهان ممکن است افرادی نادرست به تو نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: شما وقتی نمیدانید که همه چیز در حقیقت به یک راز پنهان برمیگردد، درک این معنا برایتان ممکن نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که بدانی از ملاقات تو چه کسی است، مانند مردان در سختیها خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر به عشق و نزدیکی به محبوب دچار بلایی شوی، به رایگان درک کنی که در این عشق، جان حقیقی و واقعیات را خواهید یافت.
هوش مصنوعی: تو را اینجا به گونهای نشان دادند که انگار خود را در خیال و تصور خود غرق کردهای.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او آنقدر به افکار و آرای خود مغرور شده که به طور قطع از خودش و واقعیتهای زندگیاش فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: تو را حقیقت از خود دور کرده است، زیرا که نتوانستی راه شریعت را به او بسپاری.
هوش مصنوعی: با پاکی و خلوص در ارتباط با او، اینجا به حقیقت دست مییابی. مطمئن باش که اگر به این حالات درونی دست یابی، ظاهر این مسائل را هم خواهی دید.
هوش مصنوعی: در اینجا، زیبایی و پاکی چهره یار نمایان است، اما این رازهایی که در دل پنهان شده، همچنان برملا نشده است.
هوش مصنوعی: زمانی که در درون خود به پاکی کامل رسیدی، میتوانی خدا را مشاهده کنی و حقیقت تو را راهنمایی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که به پاکی و بینقصی رسیدی، مانند آب زلال، در آن لحظه بدون شک به درک عمیقتری از خود خواهی رسید.
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب البته در ما وجود دارد، پس به راستی آن را طلب کن و صدای ما را بشنو.
هوش مصنوعی: اگر تو چنین چیزی را در او ببینی، میدانم که تو آبرو و حیثیت خود را حفظ کردهای.
هوش مصنوعی: همه چیز در وجود تو آشکار است و تو هم به وضوح خود را میشناسی و میپرستی.
هوش مصنوعی: چرا تو بیخبر هستی و در این دور و زمان احساس سرگردانی میکنی؟
هوش مصنوعی: تو عاشق واقعی هستی، و عشقات به گونهای است که خود به خود در دلهای دیگران نیز تأثیر میگذارد و آنها را به عشق وادار میکند.
هوش مصنوعی: تو در حالتی از صداقت و حقیقت هستی که در ملاقات با من، خود را از زهد و عوام فریبی دور کردهای و در اینجا من خواهان این حقیقت هستم.
هوش مصنوعی: تو دارای حقیقت و وجودی هستی که در اینجا مطمئن و روشن است، اما در این مکان، نشانههایی از disbelief و دینوارههای مختلف وجود دارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا در نتیجه کارهای من به کفر یا جنگ رفتهام یا اینکه در مسیر دین ماندهام؛ من مدتی است که سردرگم هستم.
هوش مصنوعی: من در عذاب عشق محبوب ماندهام و در میان مردم به طور پنهانی زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: در این بازار به تماشا نشستهام و هر لحظه چیزهای عجیب و غریبی را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه خود را طوری برای تو به نمایش میگذارم که مانند ابر، نشانههای عقل و خرد از من بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: تا اینجا که به ناگهان ناپدید میشود، مانند قطرهای در دریا.
هوش مصنوعی: گاهی وجودم را به هم میزند و گاهی خودش را به وضوح به من نشان میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در اینجا اسرار فاش میشوند و به طور کامل بیان میشوند.
هوش مصنوعی: گاهی به تقلید از دیگران مشغولم و گاهی با تمام وجودم از خودم میریزم و میگذرم.
هوش مصنوعی: گاهی افکارم مرا به تحقیر میکشاند و اینجا باعث میشود که به خاطر ضعف و ناتوانیام، با بیحالی روبهرو شوم.
هوش مصنوعی: گاهی در دل عشق، جانم ز شوق میتپد و گاهی به طرز عجیبی خود را پنهان میکند.
هوش مصنوعی: گاهی خود را همچون خورشید روشن و نمایان میکنم، چنان که میتوانی بگویی ذات من جاودان است.
هوش مصنوعی: من به یکباره دریافت کردم که مانند قطرهای در دریا ناپدید شدم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم و نمیبینم کسی دیگر غیر از محبوبم، بگو چون من هستم، میدانم و خبر دارم.
هوش مصنوعی: بیشک رنج و سختی زیادی را تحمل کردهام و جز مفهوم و معنای رسیدن به یار چیزی ندیدهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و دلم میمیرم، زیرا وقتی که احساساتم بالا میآید، میتوانم صدها داستان و روایت جذاب را بگویم.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که عشق و ارتباط با محبوب، دارای اسرار و رازهای فراوانی است که قابل شمارش نیستند. همچنین، نشان میدهد که در دل انسان، احساسات و تجربیات زیبا و عمیق وجود دارد که هر یک به تنهایی ارزشمند و منحصر به فرد هستند.
هوش مصنوعی: هر کس از دوست و یار خود سخن میگوید، اما به رغم اینکه در این لحظه به زمین افتاده است، مکان و زمان او در آیندهای است که به او تعلق دارد.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که به شدت در تلاش و رنج بودم، به وضوح و به یقین وجود اصلی خود را به خوبی درک کردم.
هوش مصنوعی: حقیقتی وجود دارد که در اینجا به وضوح نمایان است، همانند ابری که در مکانی مشخص قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: کسی که به این مسیر قدم میگذارد، در دل این مکان میتواند گرههای سخت را از ابتدای راه بگشاید.
هوش مصنوعی: وقتی پروانه از پنهان بیرون میآید، به راز و رموز معانی پی میبرد.
هوش مصنوعی: راهی که به نظر آسان میرسد را بیدقت نپیمای، ای مرد، چون ممکن است در نهایت با مشکلاتی روبهرو شوی که لازم است به آنها توجه کنی.
هوش مصنوعی: این مسیر آسان نیست و بسیاری از افراد دربارهاش صحبت کردهاند، اما هر کس از واقعیت آن آگاه نیست.
هوش مصنوعی: این راه بیپایان و بینهایت است و در این مسیر، همه چیز به روشنی و صفا مینماید.
هوش مصنوعی: کسی که در این مکان و زمان به این مسیر نرسیده است، در میان همه مردان گم شده است.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر حق قدم گذاشت و خود را شناخت، حقیقت وجودی خود را در عشق به دوست از بین برد.
هوش مصنوعی: مطمئن باش که این سفر نیازمند تأمل و گوش فرا دادن به سخنان دیگران است. هرچه زودتر به این نکته توجه کن.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی به خودبینی و خودستایی دچار شود، به طور حتم در مسیر ناتوانی و ضعف قرار میگیرد. زمانی که فرد فقط به خود مینگرد و از واقعیات دور میشود، به سادگی نمیتواند به هدفهای بزرگ دست یابد و در نهایت به نوعی شکست و سرخوردگی دچار خواهد شد.
هوش مصنوعی: فقر دومین مرحله است و حقیقت این است که در فقر، همه چیز به وضوح و استحکام قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: سومین مرحله، تسلیم بودن در برابر فنا و نابودی است و چهارمین مرحله، تجربه کردن شوق و محبت ناشی از آن است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در مرحله پنجم، شخص به فنا و نیستی میرسد و در مرحله ششم، حقیقتی را میبیند که مربوط به وجود خداوند است. به عبارتی دیگر، در فناء، انسان از خود رسته و در دیدن ذات الهی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در جهان وجود، نور خداوندی آشکار شده است و تمام پادشاهان و قدرتمندان در برابر این حقیقت متحیر و گنگ هستند.
هوش مصنوعی: همه مثل شاهان در این حقیقت هستند که این راز هرگز به طور واضح آشکار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر این راز را در اینجا کشف کنند، حقیقتی دارند که به آنها نشان میدهد هر جزء و کل، خود را به خوبی درک خواهند کرد.
هوش مصنوعی: از خودتان غافل نباشید، اما قطعاً کسی که به حقیقت و واقعیت دست یافته، این را میداند.
هوش مصنوعی: همه انسانها را یکسان بدانید؛ در این مکان نه حقیقتی وجود دارد، نه کفر و نه دینی و نه راهی خاص.
هوش مصنوعی: در اینجا همه میتوانند تواناییهای خود را نشان دهند؛ اما تو باید دوباره به این مکان بیایی و تلاش بیشتری کنی.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی دوباره قدرت خود را بازیابی کنی، باید یک بار به طور کامل خود را درمان کنی.
هوش مصنوعی: در این مکان، افرادی که به مقام وصل رسیده بودند، جز یک نفر هیچ کس را در آن جمع نمیدیدند.
هوش مصنوعی: کسی مشاهده کرد که نه جسمی در اینجا بود و نه جان و فهمید که در اینجا و آنجا هیچ کس رازدار نیست.
هوش مصنوعی: همه افراد به حق خود دست یافتند و هیچ کس دیگری وجود نداشت. کعبه باقی ماند و هیچ معبد دیگری وجود نداشت.
هوش مصنوعی: هرچند که عشق به معشوقان بیپرواهی و شگفتیها را به همراه دارد، ولی برخی از افراد با ظاهر خود حقیقت عشق را درک نمیکنند.
هوش مصنوعی: آنها نمیدانستند که در این راه نمیتوان به حقیقت رسید، مانند مردان که فقط به پیروزی در مسابقه میپردازند.
هوش مصنوعی: در پیروی از این راه، قطعاً کسانی باقی ماندند که تنها در تمنیات و خواستههای نفسانی خود ماندند.
هوش مصنوعی: در نهایت، اینجا به یقین باقی میماند که وقتی رازهای اولیه را دیدند، دوباره به آنها توجه خواهند کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که از خودت عبور کنی، دیگر نفس و وجودی جز تو باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: وقتی که روح از بدن خارج شد، فوراً خود را آزاد کن و دوباره تحت تأثیر وسوسههای شیطان قرار نگیر.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به حقیقت و خوشنودی خداوند دست یابی، باید یقین و باور درونی داشته باشی و از هر گونه عیب دوری کنی.
هوش مصنوعی: در این مسیر به اندازهای شاد و آزاد شو که بتوانی هر چیزی را که ویران است، به جلوهای زیبا و آباد تبدیل کنی.
هوش مصنوعی: جان خود را به گونهای آباد کن که تنها معنی تقوی در آن باقی بماند و هیچ چیز دیگری در آن وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: به گونهای خود را از قید و بندهای زندگی رها کن که تنها تو باشی که راه خود را تعیین میکنی.
هوش مصنوعی: باور کن که چقدر باید روح و جانت را رها کنی تا زمانی که خود را در عین پنهان بودن به کاملترین شکل بشناسی.
هوش مصنوعی: بیداری و آگاهی حاصل میشود و حقایق به وضوح نمایان میشوند. غیر از این هیچ چیز دیگری وجود ندارد که بتواند به ما دلیل و برهان بدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت را میخواهی، ای دل، در این لحظه همیشه ماندن و احساس درد را تجربه کن.
هوش مصنوعی: در این مکان آشفته و پر درد، مواظب باش که درد و رنج خودت را به یاریات بیاوری.
هوش مصنوعی: اگر ناگهان دردی در دست تو بروز کند، درمان آن درد میتواند جان تو را تقویت کند.
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت (درمان) را درک کنی، به وضوح متوجه میشوی که جان انسان به عشق الهی وابسته است.
هوش مصنوعی: اگر از درد اینجا رهایی یابی، میفهمی که وقتی به جانان رسیدی، درمان نیز خواهی یافت.
هوش مصنوعی: زندگی دائماً بین درد و درمان در نوسان است. گاهی انسان دچار نقص و کمبود میشود و گاهی اوقات نیز بهبود و رشد را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: اما اگر این را به صورت درست و صحیح درک نکنی، ممکن است که همیشه در این وضع باقی بمانی.
هوش مصنوعی: از ظواهر و نمای بیرونی عبور کن و به درون بپرداز، چرا که آنچه در اینجا وجود دارد، تنها نمایی است مانند یک توپ که به ظاهر میچرخد.
هوش مصنوعی: دل محبوب به قدری در افکار و خیالها غوطهور است که حتی برای لحظهای هم از یاد و خاطرش دور نمیشود.
هوش مصنوعی: در اینجا، اگر لحظهای هم با روح خود ارتباط نداشته باشی، حقیقت به آرامی و به طور پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر چند جسم به روح متصل شد، اما همه چیز از روح به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیبیند که در اینجا چه غوغایی برپا شده و چه اوضاع آشفتهای به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: او در زندگی خود تجربههای زیادی از سختی، درد و مصیبت داشته و در هر ویژگی و جنبهای تلاش و کوشش کرده است.
هوش مصنوعی: در این مکان، بیشمار درد و رنج وجود دارد و مشکلات به صورت نامحدود و فراوان به چشم میخورند.
هوش مصنوعی: شخص دچار دردسر و سختی شد، اما در نهایت به ثمر رسید و به هدف خود رسید.
هوش مصنوعی: آنجا که باید به خاک سپرده شود، صورت را به خود نگه داشته است.
هوش مصنوعی: در جایی از زمین وجود دارد که در آن، او به طور قطع و بدون شک پاک و خالص خواهد شد.
هوش مصنوعی: ظاهرش به شکل شیب خاک مشخص میشود، اما در اینجا او بهطور کامل ناپدید میگردد.
هوش مصنوعی: در آنجا حقیقتی پنهان وجود دارد که برای همه آشکار شده و جهانی به خاطر آن بسیار نگران و ترسان است.
هوش مصنوعی: این افراد از ترس جان خود به اینجا آمدهاند و حالا در حالت پریشانی و نگرانی هستند.
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر تو در این مسیر قدم گذاشتهای، در اینجا تو به حقایق و رازهای الهی نزدیک میشوی.
هوش مصنوعی: داشتههای خود را از دست نده و غفلت نکن، زیرا که در این صورت ممکن است به دوست و همراهی که در جستجویش هستی، نرسی.
هوش مصنوعی: اگر در اینجا به وصال خاک دست پیدا کنی، به خاطر شادیای که احساس میکنی، مدام به سمت او شتابان میروی.
هوش مصنوعی: در دل خاکست، پیوند و نزدیکی وجود دارد، زیرا اینجا راز هر چیزی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: به کجا مینگری که فقط ظاهر را میبینی، در حالی که حقیقت وجود تو از آن نمایان است.
هوش مصنوعی: از قبرستان میفهمی که تمام مردان در زیر خاک پنهان هستند.
هوش مصنوعی: همه در خاک درگاه معشوق خوابیدهاند و هیچکس به زیبایی او نگاه نمیکند.
هوش مصنوعی: همه در پرتو وجود خداوند هستند، بدون هیچ جز یکی که در بالای آسمانها پنهان است.
هوش مصنوعی: همه انسانها در نهایت به خاک خواهند سپرده شد و در آنجا به آرامش میرسند، چه نیکوکار باشند و چه بدکار. اینجا مکانی امن و آرام است.
هوش مصنوعی: همه در کنار در خانه معشوق هستند و با دیدن او احساس خوشبختی و موفقیت میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو در این محل به صورت پنهانی به درک و شناخت عمیق برسید، آنگاه میفهمی که آنها چگونه هستند.
هوش مصنوعی: به طور قطع آنچه را که دوستان میگفتند، در دنیای پس از مرگ نیز هم باطن و هم ظاهرش را مشاهده خواهی کرد.
هوش مصنوعی: در پایان، یقین حاصل شد که هیچکس راز محبوب را نخواهد دید. این حقیقت را بهخوبی درک کن.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به خدا نزدیک شوی، باید بدان که در پایان کار، روزی تمام پردهها کنار رفته و همه حقایق نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که موانع و پردهها کنار بروند، میتوانی حقیقتی را که گم کردهای دوباره ببینی و درک کنی.
هوش مصنوعی: تو به ریشه و حقیقت همه چیز در زمین بنگر و با دقت به آن توجه کن و همچنین به زیبایی و پاکی محبوب نگاه کن.
هوش مصنوعی: به زودی رازهای عمیق و پنهان عشق را در دل خود نگهدار و آنها را در لحظات پایانی پنهان کن.
هوش مصنوعی: اگر تو مردی، به سوی خاک برو و در دل خاک، وصال را جستجو کن.
هوش مصنوعی: ای دل، هدف تو در آغوش خاک و خاکستری است که در دل خود داری.
هوش مصنوعی: در دل خاک، پیوند و نزدیکی را بگذار و از این پنج حس و چهار عنصر دنیا دل بکن.
هوش مصنوعی: به این مکان آرام بیا و با شادی از آن عبور کن، زیرا روحها در اینجا یقیناً سرشار از زندگی و آسایش هستند. به آن توجه کن.
هوش مصنوعی: در این فضای ساکت و دور از هیاهو، به پایان نرسان انتظارت را، زیرا اینجا سرانجام تو، در واقع آغاز راهی است که برایت رقم خورده است.
هوش مصنوعی: این مکان، محل آرامش و تنهایی عاشقان است و در آن، حقیقت به وضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: در این مکان خلوت، بیشک دیدار او بسیار دلنشین و دلپذیر خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگرچه او وجود دارد، اما همه نمیدانند که در ملاقات با او شگفتزده و گیج میشوند.
هوش مصنوعی: در اینجا هیچکس جز او نیست که بیحیا باشد؛ کسی دیگر در این مکان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این مکان تنها حقیقت وجود دارد و هیچ چیز دیگری نیست. به دقت به این راز بزرگ گوش کن.
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت در دل زمین نمایان شود، میتونی خودت را به عنوان یک گوهر خالص ببینی.
هوش مصنوعی: اگر کسی باعث آزار و زحمت تو باشد، حتماً مانند دود بر آتش، اذیت و آزار تو را افزایش میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کار نیک انجام دادهای، در اینجا حقیقت را بیان کردهای.
هوش مصنوعی: به جای اینجا، آنجا نور بیشتری وجود داشت، بدون شک در آنجا نمایشگر قدرت خداوند بود.
هوش مصنوعی: یقین و باور عمیق، زمانی که در دل خاک تو قرار گرفت، به وضوح در حضور پاک الهی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر تو باشی و هیچکس دیگری در آنجا نباشد، مطمئن باش که تنها حقیقتی که حضور دارد، وجود خداوند است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اولین مرحله برای شناخت و درک موضوع، توجه به ظاهر و شکل آن است. در واقع، در اینجا تاکید شده که بررسی و یادگیری از ظاهر یک امر، یک نیاز اساسی و ضروری است.
هوش مصنوعی: وقتی به ناگاه از دنیا میگذاری، در دل خود نگاهی بینداز و در باطن وجودت، همه حقایق را ببین.
هوش مصنوعی: تو در اینجا چیزی نیابی که در واقع وجود ندارد، مانند نقشی که در اینجا حک شده باشد.
هوش مصنوعی: اما زمانی به راز محبوب پی خواهی برد که این اشکال در زمین مخفی شده باشند.
هوش مصنوعی: زمانی میتوان به وصال و نزدیکی دست یافت که جسم تو در اینجا حاضر شود.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش، زمانی که به وصال میرسی، حقیقت وجودت تحت تاثیر ظواهر دنیوی قرار میگیرد و ممکن است به حالتهای ناپایدار تبدیل شود.
هوش مصنوعی: وقتی که درک و فهم تو به یکباره واضح و روشن شود، در آن لحظه، ای روشنایی دل، همه چیز نامرئی خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که غبارها زدوده میشود و به حالت خالص و ناب خود برمیگردی، میفهمی که حقیقت این دنیا و آن دنیا یکی است و در این حالت، تماشا میکنی که همه چیز در حال گذر و فانی است.
هوش مصنوعی: اگر تو به حقیقت خود پی ببری، تمام رازهای وجودت برایت روشن خواهد شد و نور حقیقت در وجودت میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر به یقین و ثبات رسیدی، در moment دیدار حقیقت را درک میکنی و میتوانی به یک وحدت و همبستگی عمیق دست یابی.
هوش مصنوعی: غیر از حقیقت مطلق، چیزی را نبین. اگر تو هستی، باید مانند مردان حکیم با بصیرت و پیشبینی عمل کنی.
هوش مصنوعی: در پایان به وضعیت خودت فکر کن و اکنون پوشش (حجاب) را کنار بزن و حقیقت را ببین.
هوش مصنوعی: حجاب و مانع را کنار بگذار و در این لحظه خدا را مشاهده کن، که یقیناً در درون جان تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: پردهها را کنار بزن و با چشم دل ببین که من تو را در ذات خودم میبینم.
هوش مصنوعی: اما این را به تو نشان میدهم که بدون معنا، هیچ چیز را نمیتوانی بیابی. در واقع، از بینهایت بودن نداشتهها، معنا و نشانهای برمیخیزد.
هوش مصنوعی: مراقب باش که از مرحلهای عبور نکنی که دیگر نتوانی به حقیقت کامل و واقعی دست یابی و برآیند زندگی را درک کنی. باید با آگاهی کامل، به دیدار اصل و حقیقت جان بپردازی.
هوش مصنوعی: به هیچ وجه از یقین عبور نکن، مگر اینکه پلیدی را ببینی که تنها یک بار دیده شده است.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط از کنار آن نگذری، چرا که تنها خداست که میتواند به تو نشان دهد چهره محبوب ناگهانی.
هوش مصنوعی: هرگز از این موضوع عبور نکن و فقط به آن نگاه کن. از این معنا، دل خود را آگاه کن.
هوش مصنوعی: به گذشته نپرداز و به یقین توجه کن، چرا که حقیقت را باید درک کرد و به تمام رازهای دین دقت نمود.
هوش مصنوعی: این جا نشانههای پروردگار به وضوح دیده میشود، چه نیازی به توصیف دارم وقتی که سرّ وجود درستی را که نمیتوان دید، مشخص است.
هوش مصنوعی: به یقین آگاه باش و بدانی، ای دل، حقیقت را بشناس و خود را از وابستگیهای دنیوی دور کن.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی توصیه میشود که از خود و حجابش کمی فاصله بگیرد و رازهای درونیاش را تنها با شخصی خاص در میان بگذارد و به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: در اینجا جز حقیقت وجود ندارد و یقیناً چیزی جز حق نیست. تو خود حق هستی و مفاهیمی چون کفر و دین معنایی ندارند.
هوش مصنوعی: از جام عشق بنوش و خود را در یقین غرق کن، تا دل و جانت بیخبر و بیهوش شوند.
هوش مصنوعی: از جام عشق بنوش آن نوشیدنی را که نوشندگان مست، از روی هشیاری به آن پا و دست میکوبند.
هوش مصنوعی: در شرابخانه دل، عشق به کجا میتواند یقین را به دست آورد؛ حتماً به نتیجهای خواهد رسید.
هوش مصنوعی: شراب بنوش و از پنهان بودن لذت ببر، چرا که در اینجا، بیداری و سرمستی تو را جاودانه شگفتزده خواهد کرد.
هوش مصنوعی: از کسی می بنوش و لذت ببر، زیرا جز این نوشیدنی، همه چیز دیگر را فراموش خواهی کرد.
هوش مصنوعی: هنگامی که در حالت intoxication و سرخوشی هستی، مانند یک حلّاج به عشق خود اهمیتی بده و خود را هدف تیر عشق قرار ده.
هوش مصنوعی: به خودت مسلط باش و در میان عاشقان، مانند پرندگان از خود بیخود نشو.
هوش مصنوعی: مانند سیمرغ، در نقطهای دور از معنای عمیق و شفاف قرار داری. حالا وقت آن رسیده است که از مفهوم پاک و صاف بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: در پایان کار، از دو جنبه مذهب و کفر یار، بر این نکته تأکید میکند که وقتی حقیقت را مشاهده کنی، درمییابی که در هیچکجا دیگری نیست.
هوش مصنوعی: شراب را بنوش که نیروی جسم و روح به آن است، اما این راز در حال حاضر از ما پنهان است.
هوش مصنوعی: در عالم وجود ما، احساسات و رازهایی نهفته است که قابل مشاهده نیستند و در عمیقترین بخشهای وجود ما جا دارند.
هوش مصنوعی: صدایی از دل عاشقان برمیخیزد که در تمام جهان شناخته شده است.
هوش مصنوعی: کسی که از جام عشق معشوق نوشیده است، به طور طبیعی در این دنیا نیز برتری دارد و پیروز میشود.
هوش مصنوعی: من در اینجا، در این مکان، از جام محبت یار، اتحاد و نزدیکی جانم را تجربه کردهام و از آن به اندازهای که دلخواه است، لذت بردهام.
هوش مصنوعی: در دل من عزتی وجود داشت، اما من به غیر از آرامش، حالتی شاد و سرحال نداشتم.
هوش مصنوعی: به جز محبت و احترام، هیچ چیز دیگری به محبوب نیاوردم و به خاطر همین احترام، محبوب من را به وضوح نشان داد.
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و اعتبارم، در میان مردم قرار گرفتم و بعد از آن، رهبر آنها شدم.
هوش مصنوعی: من نشان دادم که اینجا چه چیزی وجود دارد، اما این سخن در این مکان پنهان است.
هوش مصنوعی: من به وضوح نشان دادم که چگونه خود را از دست میدهم و حقیقت وجود خود را به تصویر کشیدم.
هوش مصنوعی: ظاهر من را در اینجا مشاهده کنید؛ در نهایت، او کسی است که به یقین و حقیقت دست یافته است.
هوش مصنوعی: امید به زندگی برای من همانند کشتن است، زیرا در این کشتن، زندگی ابدی نهفته است.
هوش مصنوعی: در این مکان، تعدادی از پیامبران در میان خاک و خون جان باختند و به شهادت رسیدند.
هوش مصنوعی: اینجا افرادی که خود را نشان دادند، به سرعت از سر خود بریدند.
هوش مصنوعی: آنها بیخبر از خودشان در مقام فنا قرار گرفتند و در برابر آنها حقیقت وجودشان آشکار شد.
هوش مصنوعی: اگر از خود بیخبر شوی، آنگاه به این حقیقت پی میبری که در این معنای عمیق چه رازی نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.