جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی
اول به وصل خویش بسی وعده دادیم
واخر چو شمع در غم آنم بسوختی
چون شمع نیم کشته و آورده جان به لب
در انتظار وصل چنانم بسوختی
کس نیست کز خروش منش نیست آگهی
آگاه نیستی که چه سانم بسوختی
جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت
آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی
تا پادشا گشتی بر دیده و دلم
اینم به باد دادی و آنم بسوختی
گفتم که از غمان تو آهی برآورم
آن آه در درون دهانم بسوختی
گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را
پیدا نیامدی و نهانم بسوختی
یکدم بساز با دل عطار و بیش ازین
آتش مزن که عقل و روانم بسوختی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج عاشقانه است. شاعر از دلتنگی و سوختن جانش به دلیل جدایی و عدم وصال معشوق سخن میگوید. او وعدههای معشوق را یادآوری میکند که در نهایت به واقعیت نپیوستند و او را به شدت آزار دادهاند. احساساتی چون ناامیدی، غم و سوختن روح در اثر عشق ناکام، محورهای اصلی شعر را تشکیل میدهند. شاعر همچنین به حسرت و انتظار برای وصال معشوق اشاره میکند و در نهایت از معشوق میخواهد که به حال دل او رحم کند و بیشتر از این آتش نراند.
هوش مصنوعی: ای جانا، تو دل مرا به دست آوردی و جانم را سوزاندی. خواستم از تو شکایت کنم، اما زبانم را هم سوزاندی.
هوش مصنوعی: ما در ابتدا وعدههای زیادی برای اینکه به وصال هم برسیم دادیم، اما در پایان، مانند شمعی که در غم خاموشی خود میسوزد، دچار حسرت و اندوه شدم.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که نیمی از آن سوخته و جانم در حال رفتن است، در انتظار وصالی، که تو مرا اینگونه سوزاندی.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که از فریاد من باخبر نیست. آگاهی نداری که چگونه به خاطر تو سوختهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و احساساتم رنج زیادی کشیدم، اما تو هیچ توجهی به احساسات من نکردی و در نهایت این درد و رنج من بود که باعث سوختن جانم شد.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه شدی، من همه چیز را فدای تو کردم و قلبم را برایت سوزاندم.
هوش مصنوعی: گفتم از درد و غم تو نالهای سر میزنم، اما آن ناله در درون گلوی من سوزانده شد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که من با تو هماهنگ میشوم و خود را به تو نشان میدهم، اما تو نداشتی و در خاموشی من را سوزاندی.
هوش مصنوعی: لحظهای با دل عطار همدلی کن و بیشتر از این بیجا آتش نزن، زیرا از شدت حرارت تو عقل و احساس من را سوزاندهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی
فریاد! کز فراق روانم بسوختی
در بوتهٔ بلا تن زارم گداختی
در آتش عنا دل و جانم بسوختی
دانم که: سوختی ز غم عشق خود مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.