گنجور

 
عطار

گر کسی یابد درین کو خانه‌ای

هر دمش واجب بود شکرانه‌ای

هر که او بویی ندارد زین حدیث

هر بن مویش بود بتخانه‌ای

هر که در عقل لجوج خویش ماند

زین سخن خواند مرا دیوانه‌ای

هر که اینجا آشنای او نشد

باز ماند تا ابد بیگانه‌ای

گر چنین خوابت نبردی از غرور

این سخن نشنودیی افسانه‌ای

زن‌صفت را نیست با این راز کار

پر دلی می‌باید و مردانه‌ای

مرغ این اسرار را در حوصله

از دو عالم می‌بباید دانه‌ای

گر ازین مویی چو شانه ره بری

شاخ شاخ آید دلت چون شانه‌ای

گر برانند از دو عالم باک نیست

هست زین هر دو برون ویرانه‌ای

زان شرابی کان شراب عاشقانست

نیست در هر دو جهان پیمانه‌ای

گر جهان آتش بگیرد پیش و پس

نیستم آخر کم از پروانه‌ای

خویش بر آتش زنم پروانه‌وار

یا بسوزم یا شوم فرزانه‌ای

شمع جمعم من که هر دم غیب پاک

می‌دهد عطار را پروانه‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

کوف آمد پیش چون دیوانه‌ای

گفت من بگزیده‌ام ویرانه‌ای

مشاهدهٔ ۱۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

می‌زنم حلقهٔ درِ هر خانه‌ای

هست در کوی شما دیوانه‌ای؟!

مرغ جان دیوانهٔ آن دام شد

دام عشق دلبری دُردانه‌ای

عقل‌ها نعره‌زنان کآخر کجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

آخر ای شمعِ روان پروانه ای

چند سوزی خاطرِ دیوانه ای

گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم

شمع را نگریزد از پروانه ای

هیچ نقصانی نباشد شمع را

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیر حسینی هروی

خاص خاص است این چنین فرزانه‌ای

گر تواند برد از اینجا دانه‌ای

شاه نعمت‌الله ولی

عشق تو گنجی و دل ویرانه ای

مهر تو شمعی و جان پروانه ای

عقل دوراندیش و ما در عشق تو

نیست الا بیدلی دیوانه ای

آشنای عشقت آن کس شد که او

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه