چون قصهٔ زلف تو دراز است چگویم
چون شیوهٔ چشمت همه ناز است چگویم
این است حقیقت که ز وصل تو نشان نیست
هر قصه که این نیست مجاز است چگویم
خورشید که او چشم و چراغ است جهان را
از شوق رخت در تک و تاز است چگویم
چون شمع سحرگاه دل سوخته هر شب
بی روی تو در سوز و گداز است چگویم
تا دست به زلف تو رسد در همه عمرم
چون زلف توام کار دراز است چگویم
گر کرد مرا زلف تو با خاک برابر
لعل لب تو بنده نواز است چگویم
المنهلله که دلم گرچه ربودی
از زلف تو در پردهٔ راز است چگویم
گفتی که بگو تا چه کشیدی تو ز نازم
کار من دلخسته نیاز است چگویم
گفتم که در بسته مرا چند نمایی
گفتی که درم بر همه باز است چگویم
گر بر همه باز است در وصل تو جانا
چون بر من سرگشته فراز است چگویم
عطار درین کوی اگر نیک و اگر بد
پروانهٔ آن شمع طراز است چگویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و عاطفی شاعر نسبت به معشوق میپردازد. شاعر با اشاره به دشواریهای عشق و ناز و کرشمههای معشوق، احساسات خود را به تصویر میکشد. او به دراز بودن قصه عشق و مشکلات وصال اشاره کرده و از سوز و گداز ناشی از دوری معشوق سخن میگوید. شاعر میگوید که دستیابی به زلف معشوق کار دشواری است و به زیبایی لبهای او اشاره میکند. در نهایت، شاعر میگوید که او در عالم عشق، همچون پروانهای در پی شمع معشوق میباشد و این حالت را حقیقتی میداند که در بطن عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: قصهی زیبایی زلف تو بسیار طولانی و پیچیده است، و نمیدانم چگونه از طرز نگاه تو که پر از ناز است، صحبت کنم.
هوش مصنوعی: این حقیقت است که نشانهای از وصال تو وجود ندارد و هر داستانی که غیر از این باشد، حقیقتی مجازی است. چه بگویم؟
هوش مصنوعی: خورشید که نور و روشنیبخش جهان است، به خاطر زیبایی و جلوهات در حال درخشش و جنب و جوش است. چه باید بگویم؟
هوش مصنوعی: در صبح زود، مانند شمعی که میسوزد، دل من هر شب به خاطر دوری تو در درد و رنج است و نمیدانم چگونه این را بیان کنم.
هوش مصنوعی: در تمام طول عمرم هر وقت که به زلف تو دسترسی پیدا کنم، خودم را مثل زلف تو میبینم که کاری طولانی دارد، پس چه بگویم؟
هوش مصنوعی: اگر زلفت مرا با خاک برابر کند، لبهای تو مانند لعل است و نوازشگر. چه بگویم؟
هوش مصنوعی: خدا را شکر که با وجود اینکه دلم را از زیباییهای تو گرفتی، هنوز در دل من رازهایی وجود دارد که نمیتوانم دربارهشان بگویم.
هوش مصنوعی: گفتی بگو چه بر من گذشت از دلخوشی و نازت، اما نمیدانم چه بگویم چون حال من پر از دلتنگی و درخواست است.
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که در به روی من بسته است و تو پاسخ دادی که در تو همیشه به روی همه باز است. حالا چه بگویم؟
هوش مصنوعی: اگر دروازهی وصالت برای همه باز است، چرا من که سرگشته و دلدادهام، دچار این سردرگمی و پریشانی هستم؟ چه بگویم؟
هوش مصنوعی: اگر عطار در این مسیر خوب باشد یا بد، پروانهٔ آن شمع الگو و معیاری است؛ پس دربارهاش چه میتوانم بگویم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.