گنجور

 
عطار

تا به عشق تو قدم برداشتیم

عقل را سر چون قلم برداشتیم

چون دم ما سخت گیرا شد به عشق

پردهٔ هستی به دم برداشتیم

در جهان جان حقیقت‌بین شدیم

وز جهان تن قدم برداشتیم

چون درآمد عشق و جان را مست کرد

ما به مستی جام جم برداشتیم

بر جمال ساقی جان زان شراب

شادی افزودیم و غم برداشتیم

پس دل خود همچو مستان خراب

از وجود و از عدم برداشتیم

در خرابی همچو عطار از کمال

گنج راحت بی الم برداشتیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۵۹۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم