چو خود را پاک دامن می ندانم
مقامی به ز گلخن می ندانم
چرا اندر صف مردان نشینم
چو خود را مرد جوشن می ندانم
بیا تا ترک خود گیرم که خود را
بتر از خویش دشمن می ندانم
دلی کز آرزوها گشت پر بت
من آن دل را مزین می ندانم
چو عیسی از یکی سوزن فروماند
من این بت کم ز سوزن می ندانم
مرا جانان فروشد در غمت جان
اگرچه جان معین می ندانم
چنان در عشق تو سرگشته گشتم
که جانم گم شد و تن می ندانم
مرا هم کشتی و هم سوختی زار
چه میخواهی تو از من می ندانم
گهی گویی که تن زن صبر کن صبر
علاج صبر کردن می ندانم
گهی گویی مرا بستان ورستی
ز صد خرمن یک ارزن میندانم
چون من یک ذرهام نه هست و نه نیست
همه خورشید روشن می ندانم
فرو رفتم در این وادی کم و کاست
تو میدانی اگر من می ندانم
درین حیرت دل حیران خود را
طریقی به ز مردن می ندانم
که گیرد دامن عطار ازین پس
چو او را هیچ دامن می ندانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس ناپاکی و عدم شایستگی خود سخن میگوید و خود را در مقامی پایینتر از دیگران میبیند. او میگوید که نمیداند چرا در میان مردان قرار گرفته است، وقتی که خود را مردی شجاع نمیداند. بهدنبال رهایی از خود است و دشمنی خویشتن را نمیشناسد. دلش پر از آرزوها و اشیا بیمقدار است و خود را در مقایسه با سنجاقی ناکام میبیند. از وضعیتی رنج میبرد که عشق او را به شدت گیج کرده و به دنبال تسلی و آرامش میگردد، اما میگوید که علاجی برای صبر و حوصلۀ او نمیداند. او حس میکند که وجودش در این دنیای پرآشفتگی بیمعناست و در نهایت هم به دامن عطار اشاره میکند، ولی به این نتیجه میرسد که او هیچ دامن و یا مصدری برای کمک به خود ندارد.
هوش مصنوعی: هرگاه خود را فردی پاک و بیگناه احساس نکنم، چه مکانی را بالاتر از یک مکان ناپاک نمیدانم.
هوش مصنوعی: چرا باید در میان مردان بنشینم، وقتی که خودم را به عنوان یک مرد واقعی نمیشناسم؟
هوش مصنوعی: بیایید تا از خودم فاصله بگیرم، زیرا به خودم بیشتر از هر دشمنی اعتماد ندارم.
هوش مصنوعی: دلی که از خواستهها و آرزوها پر شده، برای من ارزش و زیبایی ندارد.
هوش مصنوعی: من همچنان از شدت عشق و شوق مانند عیسی که از سوزن عبور نمیکند، عاجز ماندهام و این معشوق هم برای من کمتر از آن سوزن نمیباشد.
هوش مصنوعی: عزیزم به خاطر غم تو جانم را میفروشد، هرچند نمیدانم که آیا جان دیگری نیز به من کمک خواهد کرد یا نه.
هوش مصنوعی: در عشق تو به حدی حیران شدم که گویی جانم را گم کردهام و دیگر نمیدانم جسمم کجاست.
هوش مصنوعی: من هم غرق کردی و هم به شدت زجرم دادی، نمیدانم تو از من چه میخواهی.
هوش مصنوعی: گاهی میگویی که باید صبر کنی، اما من نمیدانم که چگونه صبر کردن خودش درمانی است.
هوش مصنوعی: گاهی میگویی مرا بگیر و گاهی از من دور میشوی، اما من نمیدانم که در این حال چه چیزی را از دست میدهم، حتی اگر از بهای زیادی باشد، به اندازهای کم که قابل توجه نیست.
هوش مصنوعی: من یک ذره کوچک هستم که نه وجود واقعی دارم و نه عدم، ولی همه نور و روشنی را میشناسم.
هوش مصنوعی: در این مسیر وارد شدم، با تمامی کاستیها و نقصها، تو بهتر از من میدانی در چه وضعیتی هستم، حتی اگر من خودم ندانم.
هوش مصنوعی: در این حالت که دلم در حیرت و سرگردانی به سر میبرد، هیچ راهی برایم بهتر از مرگ به نظر نمیرسد.
هوش مصنوعی: از این پس، هر کس به عطار (شاعر و عارف بزرگ) نزدیک شود، دیگر نمیتواند او را از خود دور کند، زیرا من هیچ ارتباط و وابستگی به کسی جز او نمیشناسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.