من این دانم که مویی می ندانم
بجز مرگ آرزویی می ندانم
مرا مبشول مویی زانکه در عشق
چنان غرقم که مویی می ندانم
چنین رنگی که بر من سایه افکند
ز دو کونش رکویی می ندانم
چنانم در خم چوگان فگنده
که پا و سر چو گویی می ندانم
بسی بر بوی سر عشق رفتم
نبردم بوی و بویی می ندانم
بسی هر کار را روی است از ما
به از تسلیم رویی می ندانم
به از تسلیم و صبر و درد و خلوت
درین ره چارسویی می ندانم
شدم در کوی اهل دل چو خاکی
که به زین کوی کویی می ندانم
دلم را راه جوی عشق کردم
که به زو راه جویی می ندانم
درون دل بسی خود را بجستم
که به زین جست و جویی می ندانم
به خون دل بشستم دست از جان
که به زین شست و شویی می ندانم
بسی این راز نادانسته گفتم
که به زین گفت و گویی می ندانم
چو کردم جوی چشمان همچو عطار
که به زین آب جویی می ندانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عمق تجربیات عاشقانه و جستجوی روحی خود اشاره میکند. او ابراز میکند که در عشق، چیزی جز مرگ نمیشناسد و در دنیای عشق چنان غرق شده که شناختن حتی کوچکترین نکتهای برایش دشوار است. شاعر در توصیف حال خود میگوید که در میانه تجربههای عاشقانه، خود را مانند خاکی در کوی اهل دل مییابد و هیچ راهی جز تسلیم و صبر باقی نمیبیند. او به جستجوی حقیقت درون خود میپردازد با این توصیف که در این جستوجو هم نمیتواند به نتیجهای برسد. در نهایت، او به ناکامی در بیان و فهم این رازهای عمیق عاشقانه اشاره کرده و بر پیچیدگی و ابهام این احساسات تأکید میکند.
هوش مصنوعی: من میدانم که فقط یک چیز را نمیدانم و آن این است که به جز مرگ، آرزوی دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: مرا در مورد مویی نپرس، چون در عشق به قدری عمیق فرو رفتهام که حتی نمیدانم مویی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چرا این رنگی که از دو جهان بر من سایه افکنده، اینگونه است.
هوش مصنوعی: من به قدری در بازی چوگان غرق شدهام که دیگر نمیدانم پاهایم کجاست و سرم کجا.
هوش مصنوعی: من بارها و بارها در جستجوی عشق بودم، اما هیچ اثری از بوی عشق پیدا نکردم و نمیدانم که چه بویی دارد.
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها به خاطر کارهای ما به بهترین شکل انجام نمیشوند و من نمیدانم که چرا تسلیم شدن بهتر از تلاش کردن نیست.
هوش مصنوعی: در این مسیر، هیچ چیزی بهتر از تسلیم، صبر، تحمل درد و تنهایی نمیدانم.
هوش مصنوعی: در میان جمع دوستان صمیمی و محبتآمیز، به حالتی افتادهام که مانند خاکی هستم و نمیدانم در کجا قرار دارم.
هوش مصنوعی: دل خود را در پی عشق قرار دادم، اما نمیدانم چگونه باید این راه را بپیمایم.
هوش مصنوعی: در دل خود به جستجوی زیادی پرداختم، اما نمیدانم چه چیزی را باید جستجو کنم.
هوش مصنوعی: با درد دل و غم فراوان، از جان خود جدا شدم، زیرا نمیدانم که از این زندگی چه چیزی را باید شست و شو کرد.
هوش مصنوعی: من بارها این راز را بیخبر از حقیقت بیان کردهام، زیرا در این گفتوگو به موضوعی مشغولم که برایم روشن نیست.
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم را مانند عطار باز میکنم، نمیدانم چگونه از بستر این آب زلال بهرهمند شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.