بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم
هرچه تو نهای جانا من ز جمله بیزارم
همچو شمع میسوزم همچو ابر میگریم
همچو بحر میجوشم تا کجا رسد کارم
یا ز دست هجر تو جاودان به پای افتم
یا ز جام وصل تو قطرهای به دست آرم
از تو گر وصال آید قسم من وگر هجران
هرچه از تو میآید من به جان خریدارم
من نه آن کسم جانا کز وصال تو شادم
یا ز بیم هجرانت هیچ گونه غم دارم
هجر و وصل زان توست هرچه خواهیم آن ده
لایق من آن باشد کاختیار بگذارم
نقطهای است جان من هر دو کون گرد وی
من به گرد آن نقطه دایما چو پرگارم
بسکه همچو پرگاری گرد پاو سر گشتم
چون بتافت آن نقطه محو کرد پندارم
چون نماند پندارم من بماندم بی من
نیست آگهی زانگه ذرهای ز عطارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر شدیدترین احساسات عشق و دلتنگی شاعر است. او بدون معشوق خود آرامش ندارد و از هر چیزی که او را به یاد معشوق میاندازد، بیزار است. شاعر خود را به شمعی میبیند که میسوزد و ابر غمگینی که میگرید. او در جستجوی وصال معشوق است و از هجر او در عذاب است. هر چه را که از معشوق بیابد، با جان و دل میپذیرد. شاعر به شدت وابسته به معشوق است و زندگیاش را محور وجود او میداند، به طوری که خود را در دوری و نزدیکی او گم کرده است. در نهایت، او از نبود خود و هویتاش در غیاب معشوق نالان است و به سرنوشت خود آگاه نیست.
هوش مصنوعی: بدون تو آرامش ندارم، چون هر آنچه که در این دنیا دارم به خاطر توست. وقتی تو در کنارم نیستی، از همه چیز بیزارم.
هوش مصنوعی: مانند شمعی میسوزم، مانند ابری میبارم و همچون دریا میجوشم. نمیدانم کارم به کجا خواهد رسید.
هوش مصنوعی: یا اینکه برای همیشه از هجر تو به زمین بیفتم، یا اینکه تنها یک قطره از جام وصالت را به دست آورم.
هوش مصنوعی: اگر به من نزدیک شوی، هر چیزی از تو را با جان و دل میپذیرم، حتی اگر دوری و جدایی باشد.
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که از بودن با تو خوشحال باشم یا از ترس جداییات غمگین.
هوش مصنوعی: هر چه در ارتباط با دوری و نزدیکی به توست، به دست خود توست. هر آنچه را که بخواهیم، به ما بده. آنچه شایسته من است، این است که آنچه را نمیخواهم کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: وجود من در مرکزیتی قرار دارد که تمام کائنات به دور آن میچرخند. من همچون یک پرگار، همیشه به دور آن نقطه میچرخم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی دور و بر این نقطه چرخیدم و درگیر آن شدم، وقتی آن نقطه را میبینم، تمام تصوراتم را از دست میدهم.
هوش مصنوعی: وقتی که هیچ تصوری از من باقی نماند، من نیز بیخبر از خودم باقی ماندم. از آن لحظه، حتی کمی از عطار را نیز نمیشناسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آرزوی دامادی ماند در دل زارم
بانوان گرفتارم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.