مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماهروی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره میکرد
تا زین قفس فنا برون جست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، عشق و مستی به تصویر کشیده شده است. گویا شاعر دلدادهای سرمست و درگیر زیباییهای معشوقهاش است. او از دست رفتن و دلتنگی خود میگوید و از عشقش خواهان کمک است. با مشاهده محبوبش، دچار مستی و دیوانگی میشود. شاعر به ساقی (نماد عشق یا زندگی) خطاب میکند تا بیدار شود و آتش توبهاش را خاموش کند. او به یک کافر توبهنشکسته اشاره میکند که در بتکدهای قدیمی، با عشق جدیدی، از قید و بندهای خود رها میشود. در نهایت، عطار، شاعر معروف، نظارهگر آن لحظات بوده و به پیوستن به حقیقت و رهایی از دنیا توجه دارد. مجموعاً، شعر به موضوعاتی چون عشق، مستی، رهایی و جستجوی حقیقت میپردازد.
هوش مصنوعی: زلفهایت را به هیچکس نده که تحت تأثیر آن، از کنترل خویش خارج شدهام.
هوش مصنوعی: به من کمک کن، چون دیگر توان تحمل این وضعیت را ندارم. لطفاً به من انصاف بده و حقم را بده.
هوش مصنوعی: وقتی نرگس زیبای تو را دیدم، اثر زیباییات باعث شد که من هم به شادی و مستی بروم.
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبا، برخیز و بگذار که این آتش تند و سوزان توبه و پشیمانی بخوابد.
هوش مصنوعی: در ده قدیمی، مسلمان دیگری وجود دارد که کافر قدیمی توبهاش را شکسته است.
هوش مصنوعی: او به کافهی شراب رفت و در حالی که به دور خودش زنجیری از چرم بست، دستش را باز کرد.
هوش مصنوعی: دردی به او دست داد و از پا درآمد و از شرم وجود خود رها شد.
هوش مصنوعی: عطار به دقت تماشا میکرد تا ببیند چه زمانی موجودی از این قفس زوال و فنا خارج میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرمابه سه داشتم به لوهور
وین نزد همه کسی عیان است
امروز سه سال شد که مویم
ماننده موی کافرانست
بر تارک و گوش و گردن من
[...]
زان چشم پر از خمار سرمست
پر خون دارم دو دیده پیوست
اندر عجبم که چشم آن ماه
ناخورده شراب چون شود مست
یا بر دل خسته چون زند تیر
[...]
آن کز می خواجگی است سرمست
بر وی نزنند عاقلان دست
بیآنکه کسی فکند او را
از پایهٔ خود فروفتد پست
مرغی که تواش همای خوانی
[...]
تا در نفسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست
ذاتی که چو بخت نور جان است
جانی که چو بخت خود جوان است
از لطف بهار در بهار است
وز فضل جهان در جهان است
در ناصح دین مگر یقین است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.