تو میدانی که در کار تو چون مضطر فرو ماندم
به خاک و خون فرو رفتم ز خواب و خور فرو ماندم
ز حیرانی عشق تو خلاصم کی بود هرگز
که از عشقت به نو هر روز حیران تر فرو ماندم
عجایب نامهٔ عشقت به پایان چون برم آخر
که اندر اولین حرفی به سر دفتر فرو ماندم
چو دست من به یک بازی فرو بستی چه بازم من
مکن داویم ده آخر که در ششدر فرو ماندم
همه شب بی تو چون شمعی میان آتش و آبم
نگه کن در من مسکین که بس مضطر فرو ماندم
چگونه چشمهٔ حیوان درین وادی به دست آرم
که اندر قعر تاریکی چو اسکندر فرو ماندم
از آن شد کشتیم غرقاب و من با پارهای تخته
که در گرداب این دریای موجآور فرو ماندم
چو از شوق گهر رفتم بدین دریا و گم گشتم
هم از خشکی هم از دریا هم از گوهر فرو ماندم
ز بس کاندر خم چوگان محنت گوی گشتم من
چو گویی اندرین میدان ز پای و سر فرو ماندم
ندانم تا تو ای عطار گنج عشق کی یابی
که از سودای گنج ایدر به رنج اندر فرو ماندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و دردناک خود ناشی از عشق سخن میگوید. او به وضعیتی سخت و پراشفتگی در زندگیاش اشاره میکند که به خاطر عشق، در آن گرفتار شده است. شاعر از کلمه "فرو ماندم" استفاده میکند تا نشان دهد که چگونه در دام عشق و نیز در سختیها و مشکلات زندگی، احساس بیکسی و دلتنگی میکند. او در شبها همچون شمعی در آتش و آب میسوزد و در تلاش برای یافتن امید و روشنایی، همچنان در ظلمات عشق گم شده است. در نهایت، او به جستجوی گنج عشق ادامه میدهد، اما در مسیر آن با رنج و درد دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: تو میدانی که در مشکلات تو چون فردی ناچار و درمانده باقی ماندم، به زحمت و درد و سختی افتادم و از خواب و آسایش محروم شدم.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانم از بلای عشق تو رهایی یابم؛ زیرا هر روز بیشتر از دیروز در حیرت و شگفتی ناشی از عشق تو غرق میشوم.
هوش مصنوعی: عشق تو پر از شگفتیهاست و هر چه به انتهای آن میرسم، نمیدانم چگونه به پایان برسم. چون در ابتدای این نامه، از همان ابتدا در گیجی و حیرت ماندهام.
هوش مصنوعی: اگر دستی به من بزنید و بازی را تمام کنید، چه فایدهای دارد که من در این شرایط دیگر ادامه دهم؟ در این گرفتاری و محدودیت ماندهام و نمیتوانم حرکت کنم.
هوش مصنوعی: هر شب بدون تو، مانند شمعی هستم که میان آتش و آب قرار دارد. به حال من، که به شدت در مضیقه افتادهام، نگاه کن.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم آنچه را که به زندگی و حیات مربوط میشود در این دنیای تاریک پیدا کنم، در حالی که مانند اسکندر (که در داستانها به جستجوی حقیقت و شناخت میپردازد) در عمق این تیرگی ماندهام؟
هوش مصنوعی: ما در یک دریاچه عمیق غرق شدیم و من به همراه یک تکه چوب در این دریای پرموج گرفتار ماندم.
هوش مصنوعی: زمانی که از شوق رسیدن به گوهری به دریا رفتم، گم شدم و نه تنها در خشکی بلکه در دریا نیز نتوانستم به آن گوهر دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و سختیهایی که تجربه کردهام، احساس میکنم در این میدان مثل گوی ناخواسته به این سو و آن سو میزنم و نمیتوانم از جایی که هستم بلند شوم.
هوش مصنوعی: نمیدانم ای عطار، چه زمانی به گنج عشق دست خواهی یافت، در حالی که من به خاطر آرزوی این گنج در رنج و سختی به سر میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.