از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم
آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم
لاجرم هست نیستم، هیچم
لاجرم عاقلی نیم، مستم
چند گویم ز خود که در ره عشق
جرعهای خوردم و ز خود رستم
ننگ من از من است بی من من
بر پریدم به دوست پیوستم
ساقیا درد درد در ده زود
که به یک درد توبه بشکستم
باز، خمخانه برگشادم در
باز، زنار بر میان بستم
هرچه کردم به عمرهای دراز
زان همه حسرت است در دستم
ترک عطار گفتم و بی او
دیده پر خون به گوشه بنشستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و مستی ناشی از آن صحبت میکند. او آنقدر در عشق غرق شده که نمیداند وجود دارد یا ندارد. احساس میکند که آتش عشق او را به تنگنا کشانده و از خود بیخود شده است. او به این نتیجه میرسد که در حقیقت هیچ نیست و از عقل و هوش خود فاصله دارد. شاعر در مورد عشق میگوید که یک جرعه نوشیده و از خود رفته است. همچنین به دوپاره شدن خویش و پیوستنش به دوست سخن میگوید. از ساقی میخواهد که به او نوشیدنی بدهد زیرا از درد توبهاش خسته شده است. او همچنین به گذشته و حسرتهایش اشاره میکند و در پایان به یاد عطار، شاعر بزرگ، نشسته است.
هوش مصنوعی: از عشق تو چنان شاداب و سرخوشم که دیگر نمیدانم وجود دارم یا نه.
هوش مصنوعی: زمانی که شعلههای عشق به وجودم وارد شد، در دل خود احساس تنگی و اضطراب کردم و از خودم فرار کردم.
هوش مصنوعی: در نهایت، من وجود ندارم و هیچ چیز نیستم. به همین دلیل، عقل و هوشی ندارم و فقط در حال سرمستی هستم.
هوش مصنوعی: بسیار بارها درباره خودم حرف زدهام که در مسیر عشق، اندکی از این عشق را چشیدم و از خودم جدا شدم.
هوش مصنوعی: شرم من ناشی از خودم است و بدون وجودم، به جایی پرواز کردم و به دوستی ملحق شدم.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، ای ساقی! زودتر بگذار تا دردی که دارم را بیان کنم، زیرا به خاطر یک درد دیگر توبهام را شکستم.
هوش مصنوعی: دوباره در مکانی که مشروبات الکلی سرو میشود، در را باز کردم و کمربند را دور کمرم بستم.
هوش مصنوعی: هرکاری که در طول عمرم انجام دادم، اکنون تنها حسرتی در دستانم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من از ترک عطار صحبت کردم و بدون او با چشمانی پر از اشک در گوشهای نشستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نقش این کارنامه میبستم
تیر بوسید خامه و دستم
دوش در خواب دیو شهوت را
زیور دختری گسستستم
بیشک امروز شحنهٔ احداث
خواهد انصاف و من تهیدستم
جز به سعی تو دفع میناید
[...]
خواندم و سرّ هر ورق جستم
چون تورا یافتم ورق شستم
تو بلندی عظیم و من پستم
چکنم تا به تو رسد دستم
تا که سر زیر پای تو ننهم
نرسم بر چنان که خود هستم
تا چنین هستیی حجابم بود
[...]
بی خبر گشت عقل سرمستم
بیخود از جای خود برون جستم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.