گنجور

 
عطار

ای برده به آب‌روی آبم

وز نرگس نیم خواب خوابم

تا روی چو ماه تو بدیدم

افتاده چو ماهیی ز آبم

چون شد خط سبز تو پدیدار

بر زرده نشست آفتابم

هرگه که به خون خطی نویسی

من سر ز خط تو برنتابم

هرگه که حدیث وصل گویم

دل خون گردد ز اضطرابم

از بی نمکی و بی قراری

در سیخ جهد که من کبابم

وصلت نرسد به دل که از دل

تا با جانم خبر نیابم

من خاک توام تو گنج حسنی

بنمای رخ از دل خرابم

در پای فتاده‌ام چو زلفت

زین بیش چو زلف خود متابم

عطار ز دست شد به یکبار

وقت است که کم کنی عذابم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۷۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عراقی

ساقی، چو نمی‌دهی شرابم

خونابه بده بجای آبم

خون شد جگرم، شراب در ده

تا کی دهی از جگر کبابم؟

دردی غمم مده، که من خود

[...]

مجد همگر

بی سایه تو مباد فرقم

بی خاک درت مباد خوابم

بی یار شدم زبنده مگسل

بیهوده مبر ز چهره آبم

سلمان توام چو من نیابی

[...]

جهان ملک خاتون

بی روی تو نیست خورد و خوابم

پیوسته ز هجر در عذابم

بر خاک نشسته ام ز جورت

وز دیده ز سرگذشت آبم

بگذشت فغان من ز گردون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه