گنجور

 
عطار

ای عشق تو با وجود هم تنگ

در راه تو کفر و دین به یک رنگ

بی روی تو کعبه‌ها خرابات

بی نام تو نامها همه ننگ

در عشق تو هر که نیست قلاش

دور است به صد هزار فرسنگ

قلاشان را درین ولایت

از دار همی کنند آونگ

عشقت به ترازوی قیامت

دو کون نسخت نیم جو سنگ

قرابهٔ ننگ و شیشهٔ نام

افتاد و شکست بر سر سنگ

زنار مغانه بر میان بند

وانگه به کلیسیا کن آهنگ

مردانه درآی کاندرین راه

نه بوی همی خرند و نه رنگ

راهی است دراز و عمر کوتاه

باری است گران و مرکبی لنگ

کلی ز سر وجود برخیز

افتاده مباش بر در تنگ

می‌دان به یقین که در دو عالم

در راه تو نیست جز تو خرسنگ

برخیز ز راه خود چو عطار

تا بازرهی ز صلح و از جنگ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدالدین وراوینی

چون کار بنام آید و ننگ

بر آتش چون کباب و بر تیغ چوزنگ

عراقی

تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

ای مرگ، به سوی من کن آهنگ

بازم خر ازین غم فراوان

فریاد رسم ازین دل تنگ

تا چند آخر امید یابیم؟

[...]

مولانا

برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

کان فتنه مه عذار گلرنگ

نی خواب گذاشت خواجه نی صبر

نی نام گذاشت خواجه نی ننگ

بدرید خرد هزار خرقه

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ساقی بده آن شراب گلرنگ

مطرب بزن آن نوای بر چنگ

کز زهد ندیده‌ام فتوحی

تا کی زنم آبگینه بر سنگ

خون شد دل من ندیده کامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه