گنجور

 
عطار

ای تو را با هر دلی کاری دگر

در پس هر پرده غمخواری دگر

چون بسی کار است با هر کس تورا

هر کسی را هست پنداری دگر

لاجرم هرکس چنان داند که نیست

با کست بیرون ازو کاری دگر

چون جمالت صد هزاران روی داشت

بود در هر ذره دیداری دگر

لاجرم هر ذره را بنموده‌ای

از جمال خویش رخساری دگر

تا نماند هیچ ذره بی نصیب

داده‌ای هر ذره را یاری دگر

لاجرم دادی تو یک یک ذره را

در درون پرده بازاری دگر

چون یک است اصل این عدد از بهر آنست

تا بود هر دم گرفتاری دگر

ای دل سرگشته تا کی باشدت

هر زمانی درد و تیماری دگر

کی رسد از دین سر مویی به تو

زیر هر موییت زناری دگر

خیز و ایمان آر و زنارت ببر

توبه کن مردانه یکباری دگر

دل منه بر هیچ چون عطار هیچ

تا کیت هر لحظه دلداری دگر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۹۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عراقی

چون جمالش صدهزاران روی داشت

بود در هر ذرّه دیداری دگر

لاجرم هر ذرّه را بنمود باز

از جمال خویش رخساری دگر

چون یک است اصل عدد از بهر آنک

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

چون جمالش صد هزاران روی داشت

بود در هر ذره دیداری دگر

لاجرم هر ذره را بنمود باز

از جمال خویش رخساری دگر

خود یک است اصل عدد از بهر آنک

[...]

صفی علیشاه

یوسفا باشد گرفتاریِ دگر

هم خریداری به بازاریِ دگر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه