ای عشق تو کیمیای اسرار
سیمرغ هوای تو جگرخوار
سودای تو بحر آتشین موج
اندوه تو ابر تند خونبار
در پرتو آفتاب رویت
خورشید سپهر ذره کردار
یک موی ز زلف کافر تو
غارتگر صد هزار دیندار
چون زلف به ناز برفشانی
صد خرقه بدل شود به زنار
آنجا که سخن رود ز زلفت
چه کفر و چه دین چه تخت و چه دار
تا بنشستی به دلربایی
برخاست قیامتی به یکبار
آن شد که ز وصل تو زدم لاف
اکنون من و پشت دست و دیوار
در عشق تو کار خویش هر روز
از سر گیرم زهی سر و کار
دستی بر نه که دور از تو
چون باد ز دست رفت عطار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف عشق و زیبایی معشوق میپردازد و او را به عنوان کیمیای اسرار و سیمرغ معرفی میکند. او احساس میکند که عشق معشوقش مانند آتش در دریا است و اندوه او بارانی از خون را به همراه دارد. شاعر به نور و تابش آفتاب صورت معشوق اشاره میکند و میگوید که حتی یک موی او میتواند دینها را تحت تأثیر قرار دهد. او از قدرت عشق سخن میگوید و اینکه در حضور معشوقش دنیا دگرگون میشود. در نهایت، شاعر اذعان میکند که در عاشقانههای روزمره خود، همواره به عشق او ادامه خواهد داد و دلی غمگین و پر از شوق دارد.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو رازهای بزرگ و عمیق را فاش میکنی و آرزوی تو روح را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند دریای آتشین است و غم تو مانند ابری پر از خون و تند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در تابش نور خورشید چهره تو، مانند خورشید در آسمان میدرخشد و اعمال تو چون ذراتی درخشان هستند.
هوش مصنوعی: هر مویی از زلف تو میتواند دل هزاران دیندار را به تصرف درآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که زلفهای تو مانند برف در ناز برافراشته میشود، صد لباس عابدان به زنجیر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: هر جا که صحبت از زیبایی و موهای تو به میان بیاید، دیگر فرقی نمیکند که صحبت از عقاید دینی باشد یا دنیاوی، یا حتی مقام و قدرت؛ همه چیز تحت تأثیر آن زیبایی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی تو به زیبایی خود نشستی، یک تحول بزرگ و حیرتانگیز به یکباره به وجود آمد.
هوش مصنوعی: من اکنون به خاطر وصل تو به خود می بالم و افتخار می کنم، اما در واقع، تنها به دیوار و پشت دستم تکیه کردهام.
هوش مصنوعی: هر روز برای عشق تو فعالیت و تلاش جدیدی را آغاز میکنم، که این کار و عشق برایم بسیار پرمعنا و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: دستی به نشانه ناهنجاری در فراق تو بردار، چرا که مانند بادی که دور از تو میوزد، به سادگی از دست خواهد رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فدای آن قد و زلفش که گویی
فرو هشته است از شمشاد شمشار
آن طره مشکریز دلدار
کرده است مرا به غم گرفتار
گر بنده به خدمتت نیامد
زو منت بی شمار میدار
ور یک دو سه روز کرد تقصیر
در خدمت تو عبث مپندار
زیرا که تو کعبه جلالی
[...]
عاجز شدم از گرانی بار
طاقت نه چگونه باشد این کار
بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار
با دردکشان دردپیشه
بنشین و دمی مباش هشیار
یا پیش هوا به سجده درشو
[...]
بر هر ذره ای که در جهانست
منت دارد هزار خروار
بی دفتر ملک او زمانه
از پشت شکم کند چو طومار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.