گنجور

 
عطار

قصهٔ عشق تو چون بسیار شد

قصه‌گویان را زبان از کار شد

قصهٔ هرکس چو نوعی نیز بود

ره فراوان گشت و دین بسیار شد

هر یکی چون مذهبی دیگر گرفت

زین سبب ره سوی تو دشوار شد

ره به خورشید است یک یک ذره را

لاجرم هر ذره دعوی‌دار شد

خیر و شر چون عکس روی و موی توست

گشت نور افشان و ظلمت‌بار شد

ظلمت مویت بیافت انکار کرد

پرتو رویت بتافت اقرار شد

هر که باطل بود در ظلمت فتاد

وانکه بر حق بود پر انوار شد

مغز نور از ذوق نورالنور گشت

مغز ظلمت از تحسر نار شد

مدتی در سیر آمد نور و نار

تا زوال آمد ره و رفتار شد

پس روش برخاست پیدا شد کشش

رهروان را لاجرم پندار شد

چون کشش از حد و غایت درگذشت

هم وسایط رفت و هم اغیار شد

نار چون از موی خاست آنجا گریخت

نور نیز از پرده با رخسار شد

موی از عین عدد آمد پدید

روی از توحید بنمودار شد

ناگهی توحید از پیشان بتافت

تا عدد هم‌رنگ روی یار شد

بر غضب چون داشت رحمت سبقتی

گر عدد بود از احد هموار شد

کل شیء هالک الا وجهه

سلطنت بنمود و برخوردار شد

چیست حاصل عالمی پر سایه بود

هر یکی را هستییی مسمار شد

صد حجب اندر حجب پیوسته گشت

تا رونده در پس دیوار شد

مرتفع چو شد به توحید آن حجب

خفته از خواب هوس بیدار شد

گرچه در خون گشت دل عمری دراز

این زمان کودک همه دلدار شد

هرکه او زین زندگی بویی نیافت

مرده زاد از مادر و مردار شد

وان کزین طوبی مشک‌افشان دمی

برد بویی تا ابد عطار شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

پیر ما وقت سحر بیدار شد

از در مسجد بر خمار شد

از میان حلقهٔ مردان دین

در میان حلقهٔ زنار شد

کوزهٔ دردی به یک دم درکشید

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

هر که را اسرار عشق اظهار شد

رفت یاری زانک محو یار شد

شمع افروزان بنه در آفتاب

بنگرش چون محو آن انوار شد

نیست نور شمع هست آن نور شمع

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

آفتاب عمر بر دیوار شد

والله ار نفسم دمی بیدار شد

ابن یمین

تا ز پیشم نازنین دلدار شد

بی رخش نور و نوام از کار شد

پوستم بر استخوان مانند چنگ

چنگ گشتم ناله زیر و زار شد

تا هوای چشم و زلف پر خمش

[...]

جهان ملک خاتون

یار بی جرمی ز من بیزار شد

ناگهان با دشمنانم یار شد

مونس جانش همی پنداشتم

نام و ننگم در سر این کار شد

زاری و افغان من سودی نداشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه