ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست
با درد او بساز که درمان پدید نیست
حد تو صبرکردن و خونخوردن است و بس
زیرا که حد وادی هجران پدید نیست
در زیر خاک چون دگران ناپدید شو
این است چارهٔ تو چو جانان پدید نیست
ای مرد کندرو چه روی بیش ازین ز پیش
چندین مرو ز پیش که پیشان پدید نیست
با پاسبان درگه او های و هوی زن
چون طمطراق دولت سلطان پدید نیست
ای دل یقین شناس که یک ذره سر عشق
در ضیق کفر و وسعت ایمان پدید نیست
فانی شو از وجود و امید از عدم ببر
کان چیز کان همی طلبی آن پدید نیست
از اصل کار ، جان تو کی با خبر شود
کانجا که اصل کار بود جان پدید نیست
جان ناپدید آمد و در آرزوی جان
از بس که سوخت این دل حیران پدید نیست
عطار را اگر دل و جان ناپدید شد
نبود عجب که چشمهٔ حیوان پدید نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از دوری از معشوق است. شاعر به دل خود میگوید که باید با غم و درد زندگی کند، زیرا درمانی برای آن وجود ندارد. او به سرنوشت همه انسانها اشاره میکند که زیر خاک ناپدید میشوند و این امر را چارهای میداند. شاعر میگوید صبوری و تحمل تنها گزینهای است که در چنین حالتی وجود دارد. همچنین اشاره میکند که در عشق، حتی یک ذره از احساس واقعی به طور مطلق در کفر و ایمان به وجود نمیآید. در نهایت، به ناپایداری وجود انسان و پیوند میان جان و امید اشاره کرده و نتیجه میگیرد که در عالم عشق و حقیقت، جان و دل، گاه ناپدید میشوند و این مسئله عجیبی نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر کسی که دوستش داری، جانت را از دست نده، زیرا او در دسترس نیست. با درد و رنج او کنار بیا، چرا که درمانی برای این درد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: حداقل کاری که میتوانی در برابر دوری و جدایی انجام دهی، صبوری و تحمل کردن است، چرا که برای این وضعیت هیچ مرز و محدودهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در زیر خاک مانند دیگران پنهان شو. این بهترین راه برای توست زمانی که محبوبت در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: ای مردی که کند حرکت میکنی، چرا بیشتر از این جلو میروی؟ بارها از قبل به جلو نرو که پیشانی (سرنوشت) واضح نیست.
هوش مصنوعی: از نگهبان درگاه او صدایی بلند نکن، چون شکوه و عظمت پادشاه قابل دیدن نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، خوب میدانی که عشق حتی در کمترین مقدار کفر نمیتواند ظاهر شود، بلکه تنها در وسعت ایمان است که نمود پیدا میکند.
هوش مصنوعی: از خودت جدا شو و از ناامیدی خلاص شو، زیرا آنچه را که به دنبالش هستی، در واقع وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از اصل و بنیاد کار، جان تو چگونه میتواند آگاه شود، در زمانی که در آنجا که بنیاد کار است، وجود جان محسوس نیست.
هوش مصنوعی: جان من غایب شده و در آرزوی دوباره به دست آوردن آن هستم. به قدری احساساتی و دچار درد و سختی هستم که دیگر نمیتوانم خودم را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر عطار دل و جانش را از دست بدهد، نباید تعجب کرد که جانداری در او وجود نداشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آفاق روشن و مه تابان پدید نیست
پر شور عالمی و نمکدان پدید نیست
از مهر تا به ذره و از قطره تا محیط
چون گوی در تردد و چوگان پدید نیست
در موج خیز گل چمن آرا نهان شده است
[...]
دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست
دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست
در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش
از بسکه گشته است نمایان پدید نیست
در خط نهان شده است تو را آب و رنگ حسن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.