بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است
تا دست به کام دل خویشم برسیده است
و امروز پشیمانی و درد است دلم را
در عمر خود از هرچه بگفته است و شنیده است
پایی که بسی پویه بیفایده کردی
دیر است که در دامن اندوه کشیده است
دستی که به هر دامن حاجب زدمی من
از دست خود امروز همه جامه دریده است
و آن قد چو تیرم که سبک دل بد ازو سرو
از بار گران همچو کمانی بخمیده است
و آن دیده که خون جگر از درد بسی ریخت
زان کرد سیه جامه که همدرد ندیده است
وان تن که نشستی به هوس بر سر هر صدر
اکنون ز سر عاجزی از گوشه خزیده است
وان دل که ز خوی خوش خود در همه پیوست
امروز طمع از بد و از نیک بریده است
وان جان که به انصاف به ارزد ز جهانی
از ننگ من ناخلف از تن برمیده است
وان عقل که هشیارترین همه او بود
از غایت حیرت سرانگشت گزیده است
هان ای دل گمراه چه خسبی که درین راه
تو ماندهای و عمر تو از پیش دویده است
اندیشه کن از مرگ که شیران جهان را
از هیبت شمشیر اجل زهره دریده است
چندین می نوشین چه چشی کانکه چشید او
گر تو به حقیقت نگری زهر چشیده است
شهدی که ز سر نشتر زنبور بجسته است
سرسام ز پی دارد اگر چند لذیذ است
عمر تو که یک لحظه به صد گنج بهارزد
نفست همه بفروخته و عشق خریده است
دل از شرهٔ نفس تو در پای فتاده است
هر چند درین واقعه مردانه چخیده است
هرکز نفسی پاک نیاید ز دلت بر
تا جان تو فرمانبر این نفس پلید است
تو خفته و همراه تو بس دور برفته است
تو غافلی و صبح قیامت بدمیده است
نه بادیهٔ آز تو را هیچ کران است
نه قفل غم حرص تو را هیچ کلید است
مویت همه شیر شد و از بچه طبعی
گویی تو که امروز لبت شیر مکیده است
آخر تو چه مرغی که ز بس دانه که چینی
از دام نجستی تو و عمرت بپریده است
یارب به کرم کن نظری در دل عطار
کز دست دل خویش دل او بپزیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، عطار به بیان اندوه و پشیمانی عمیق خود از زندگی و رفتارهای گذشتهاش میپردازد. او از خون جگر و درد درونی خود میگوید و ابراز میکند که پس از سالها تلاش و جستجو، امروز تنها با حسرت و ناکامی مواجه شده است. عطار از بیفایدگی کارهایش و از دست رفتن فرصتهای زندگی ناله میکند و به نقش نفس در فریبش اشاره میکند. او به خود و دلش هشدار میدهد که در غفلت و خواب است، در حالی که زمان و عمرش در حال سپری شدن است. به طور کلی، شعر به تأمل در زندگی و ارزش آن و بدبینی به نفس و دنیا پرداخته است. در پایان، او از خداوند میخواهد که بر او و دلش نگاهی کند، چرا که دل او به خاطر ناآگاهی و گناهانش در آتش پشیمانی سوخته است.
هوش مصنوعی: بسیار از دل و جانم رنج و درد ریخته شده است، تا اینکه به آرزوی خودم دست یافتهام.
هوش مصنوعی: امروز دلم پر از پشیمانی و درد است از همه چیزهایی که در طول عمرم گفتهام و شنیدهام.
هوش مصنوعی: پایی که تلاشهای بیهوده و بیثمر زیادی را پشت سر گذاشته است، حالا دیر شده که در آغوش غم و اندوهی که برای خود فراهم کرده، قرار گیرد.
هوش مصنوعی: دستی که من به دامن کسی زدم و خواستم که او را به کمک طلب کنم، امروز خودم در وضعیت بدی قرار دارم و همه چیزم پاره و خراب شده است.
هوش مصنوعی: قد او به قد تیر میماند و دل من از او سبک است. درخت سرو به خاطر وزن سنگینی که بر دوش دارد، مانند کمانی خمیده شده است.
هوش مصنوعی: آن چشمی که به خاطر درد فراوان اشک ریخته، به خاطر این غم، لباس سیاه به تن کرده است زیرا کسی را همدرد خود نمیبیند.
هوش مصنوعی: آن کسی که همیشه به خاطر آرزوهایش بر بالاترین مقامها نشسته بود، حالا به خاطر ناتوانیاش در گوشهای خزیده و از خود دور افتاده است.
هوش مصنوعی: دل دیروز که به خوبیها و خوشیها وابسته بود، امروز از آرزوهای بد و خوب دست کشیده است.
هوش مصنوعی: آن جان که از نظر عدالت و انصاف ارزش دارد، در مقایسه با ننگی که من از دنیا بر دوش دارم، بهتر است که از تنم جدا شود.
هوش مصنوعی: عقلی که به عنوان باهوشترین و آگاهترین شناخته میشود، به حدی در حیرت و شگفتی فرو رفته که از روی تعجب انگشت خود را میگزد.
هوش مصنوعی: ای دل گمراه، چرا خوابیدهای؟ در این مسیر گرفتار ماندهای و عمرت بیخبر از پیش در حال گذر است.
هوش مصنوعی: به فکر مرگ باشید، زیرا حتی قویترین و دلیرترین افراد جهان نیز از ترس و هراس مرگ و سرنوشت خود به هراس افتادهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به نوشیدن مشغولند و خوشیهایی را تجربه میکنند، اما اگر به حقیقت نگاه کنی، متوجه خواهی شد که این لذتها به نوعی زهرآگین هستند و خوشیای که احساس میشود، در واقع درد و رنجی را در پی دارد.
هوش مصنوعی: عسل که به دست زنبور از زخم هایش به دست آمده باشد، اگرچه خوشمزه است، اما عواقب خطرناکی در پی دارد.
هوش مصنوعی: عمر تو به اندازهای ارزش دارد که یک لحظهاش به هزاران گنج میارزد، اما تو تمام وجودت را به عشق فروختهای.
هوش مصنوعی: دل به خاطر تأثیر نفس تو دچار مشکل شده و به زانو درآمده است، هرچند که در این ماجرا، شجاعانه مقاومت کرده است.
هوش مصنوعی: هرگز نفس پاکی از دلت بیرون نمیآید، تا زمانی که جان تو زیر فرمان این نفس ناپاک است.
هوش مصنوعی: تو در خواب غفلت به سر میبری و از حقیقت دور شدهای، در حالی که صبح قیامت فرا رسیده و تو متوجه آن نیستی.
هوش مصنوعی: راه بیپایان آز و آرزوی تو مرزی ندارد و قفل غم و حرص تو نیز هیچ کلیدی برای گشایش ندارد.
هوش مصنوعی: موهای تو همچون شیر درخشیده و به نظر میرسد که امروز لب تو طعمی شیرین دارد، انگار که دلبستگی و لطافت بچگی را با خود به یادگار آوردهای.
هوش مصنوعی: آخر تو چه پرندهای هستی که به خاطر جمعآوری دانهها نتوانستهای از دام رها شوی و عمرت هم در این راه گذشته است.
هوش مصنوعی: خداوندا، به لطف و کرم خود، نگاهی به دل عطار بیفکن، زیرا دل او به خاطر عشق و محبتش دچار درد و سختی شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوید که شما دخترکان را چه رسیدهست؟
رخسار شما پردگیان را که بدیدهست؟
وز خانه شما پردگیان را که کشیدهست؟
وین پردهٔ ایزد به شما بر که دریدهست؟
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست؟
وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟
زیباتر از این صید همه عمر نکردهست
شیرینتر از این خربزه هرگز نبریدهست
ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان
[...]
خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ست
یا زان لب شیرین سخن تلخ شنیده ست
زان زلف مسلسل که همه برشکند باد
از روی تو بنگر که در ان زیر چه دیده ست
بر قافله صبر مرا نیست ولایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.