گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

ساقی شراب عشق ده تا از خرد یکسو شوم

مست و خرابم کن چنان کز ما برآیم هو شوم

ای شاهد مه روی ما در ده می جام فنا

تا از خمار ما و من یابم امان و او شوم

وقت است تا چون عاشقان دست از خودی کوته کنم

پا در ره عشقش نهم با دوست همزانو شوم

از گلخن طبع و هوا همچون ملک دوری کنم

در گلشن ذات و صفت مانند گل خوش بو شوم

اندر میان ما و تو مایی ما آمد حجاب

ایکاش برخیزد منی تا با تو روبررو شوم

خوی خوش عشاق تو جانبازی است و نیستی

هستی چو محو عشق شد با عاشقان همخو شوم

مایی اسیری غرق شد در موج دریای قدم

بحرم بمعنی این زمان در صورت ارچه جو شوم