تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد
خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد
وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا
کز جفا و جور او عالم پر از فریاد شد
در غم هجران او بگذشت عمر من دریغ
خود نمی دانم ز وصلش کی بخواهم شادشد
از هوای روی جانان آتشی در جان ماست
عاقبت زین سوز خواهد خاک من بربادشد
چشم شوخش خون مردم را بفتوی که ریخت؟
یارب این خونخوار کافر کیش چون جلاد شد
داد کز ما شد جدا بی جرم یار مهربان
برمن از طعن رقیبان این همه بیداد شد
ناله زار اسیری هیچ تأثیری نکرد
در دل سختش که گویی مرمر و فولاد شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت درگیر عشق و جدایی است. او از دلربایی و زیبایی معشوقش صحبت میکند و به بیپناهی خود در برابر جفای او اشاره میکند. عمرش به خاطر دوری از یار به هدر رفته و نمیداند کی دوباره خوشحال خواهد شد. شعلههای عشق در دل او میسوزد و این آتش ممکن است او را به نابودی بکشاند. شاعر به بیرحمی معشوق و تأثیر منفی آن بر زندگیاش اشاره کرده و از طعن و جفای رقیبان ابراز نارضایتی میکند. در نهایت، او از ناله و زاری خود به عنوان یک اسیر عشق سخن میگوید که تأثیری بر دل سنگی معشوق ندارد.
هوش مصنوعی: صبر من به خاطر عشق آن معشوق به شدت متزلزل و بیپایه شده است، زیرا او در هنر دلربایی استاد شده است.
هوش مصنوعی: عشقی که بیرحم و بیوفا است، باعث شده که دنیا پر از ناله و فریاد شود.
هوش مصنوعی: عمر من در اندوه جدایی او سپری شده و افسوس که نمیدانم چه زمانی از وصل او شاد خواهیم شد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی چهره محبوب، آتشی در دل ما به وجود آورده است. در نهایت، این شعلهی سوزان ممکن است باعث نابودی و از بین رفتن هستیام شود.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی بگویی که چرا چشم این شخص خون مردم را به تماشا گذاشته؟ ای خدا، این آدم بیرحم و کافر چطور به این حد از ظلم و ستم رسیده است؟
هوش مصنوعی: یاری که بیدلیل از ما دور شد، باعث شده که من به خاطر سخنان نیشدار حسودان دچار این همه بیعدالتی بشوم.
هوش مصنوعی: زاری و شیون یک اسیر نتوانست در دل سنگی و بیاحساس او تأثیر بگذارد؛ گویی دلش به سختی مرمر و فولاد شده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غنچه بر احوال عالم خنده زد، دلشاد شد
دل به زر در بست گل، دوران او بر باد شد
اهل دنیا همچو سبزه پایمال انجماند
سرو بستان آنکه از بند جهان آزاد شد
در جهان بیخونِ دل سیمی نیاید در کنار
[...]
چون رسوم شاهی از دور فلک بنیاد شد
از دو سلطان احمد این ویرانه کاخ آباد شد
دارد این خرم ز آب تیغ باغ داد را
آنچنان کز آب جام آن رونق بغداد شد
چون کشید این خوان جود و مکرمت گرد جهان
[...]
دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد
این خراب آباد آخر آهنین بنیاد شد
غیرت عاشق ز کار سخت گردد بیشتر
بیستون سنگ فسان تیشه فرهاد شد
گرچه از خط کم شود گیرایی حسن بتان
[...]
در زمان دولت «شاه سلیمان » احتشام
آنکه از معماری عدلش، جهان آباد شد
زهره ظالم، ز بیم آن شه با عدل و داد
آب شد، چندانکه سیل خانه بیداد شد
از خزان رنگ زردی در ریاض عهد او
[...]
کاخ ظلم و کفر و کین یکباره بی بنیاد شد
خانه ویران دین از دست حق آباد شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.