ما ز جام باده عشقیم مخمورالست
زان سبب باشد مدامم با می و شاهد نشست
با می و معشوق چون شد عهد و پیمانم درست
عهدنام نیک و زهد و توبه را خواهم شکست
پای همت برسرزهد ریا بنهاده ایم
رندم و مست و خراباتی و جام می بدست
عشق ترسا زاده ما را برد خوش خوش برکنار
از مسلمانی و دین و برمیان زناربست
غمزه جادو دل و دینم تمامی برده بود
نیم جانی ماند و خواهد آن دو چشم نیم مست
حسن شاهد از همه ذرات چون مشهود ماست
حق پرستم دان اگر بینی که گشتم بت پرست
چون اسیری باده جام فنا را نوش کرد
مست و بیخود گشت و از قید خودی یکباره رست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره عشق و مستی ناشی از آن است. شاعر بیان میکند که او به باده عشق آلوده شده و از این بابت در کنار می (شراب) و معشوقش نشسته است. او عهدهای میان خود و عشق را درست میداند و به زهد و توبه پشت کرده و به رندی و مستی رو آورده است. عشق او را از اصول دین و مسلمانی دور کرده و جادوگری چشمان معشوقش را به دلش حاکم کرده است. شاعر به پیروی از عشق و مستی خود از قید و بندهای دنیوی رهایی یافته و به آزادی و خوشی رسیده است.
هوش مصنوعی: ما در پی لذت و شادی ناشی از عشق هستیم و به همین خاطر همیشه در حال نوشیدن شراب و با معشوقهام همراه هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که با شراب و معشوق به پیمانی خوب رسیدم، دیگر قصد دارم عهدهای نیک و توبه را بشکنم.
هوش مصنوعی: ما با عزم راسخ وارد میدان شدهایم و نه بهظاهر، بلکه با حالتی آزاد و شاداب، با نوشیدنی در دست، زندگی را جشن میگیریم.
هوش مصنوعی: عشق ترسا ما را به آرامش میرساند و به دور از اصول مسلمانی و دین، ما را به سمت یک زندگی آزاد و شاداب هدایت میکند.
هوش مصنوعی: با نگاهی فریبنده، تمام دل و ایمان من را تسخیر کرده بود. تنها نیمی از وجودم باقی مانده و آن دو چشمان نیمه مست همچنان در حال تاثیرگذاری هستند.
هوش مصنوعی: زیبایی شاهد از تمام ذرات دنیا برای من مانند چیزی است که خود به چشم میبینم. اگر بفهمی که من به حق معتقدم، باید بدانی که در واقع دلبسته و عبادتکنندهی زیبایی هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که یک بنده و اسیر باده زندگی را نوشید، به حالت شیدایی و بیخودی رسید و ناگهان از بند و قید خود رها شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.