گنجور

 
اسیری لاهیجی

ما ز جام باده عشقیم مخمورالست

زان سبب باشد مدامم با می و شاهد نشست

با می و معشوق چون شد عهد و پیمانم درست

عهدنام نیک و زهد و توبه را خواهم شکست

پای همت برسرزهد ریا بنهاده ایم

رندم و مست و خراباتی و جام می بدست

عشق ترسا زاده ما را برد خوش خوش برکنار

از مسلمانی و دین و برمیان زناربست

غمزه جادو دل و دینم تمامی برده بود

نیم جانی ماند و خواهد آن دو چشم نیم مست

حسن شاهد از همه ذرات چون مشهود ماست

حق پرستم دان اگر بینی که گشتم بت پرست

چون اسیری باده جام فنا را نوش کرد

مست و بیخود گشت و از قید خودی یکباره رست

 
 
 
قطران تبریزی

ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست

جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست

چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ

رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست

با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر

[...]

مسعود سعد سلمان

رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست

زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست

امیر معزی

هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست

هفت‌گردون در کف پیمان سلطان سنجر است

جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست

کیست در عالم‌ که او سلطان سلطان سنجر است

گرچه‌گیتی روشنی‌گیرد ز نور آفتاب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست

دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست

از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت

وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست

رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد

[...]

سوزنی سمرقندی

تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست

از می احسان او گیتی پر از هشیار روست

صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را

اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست

از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه