گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت

جان من است آن لب امشب بیار بر لب

از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر

مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب

از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت

یک دل هزار سودا یک جان و یک جهان تب

زان لب بگو حدیثی تا نیشکر نکارند

برقع فکن که پوشد رخساره ماه نخشب

می‌گفت سبزه خط با آهوان چشمت

هٰذا نَباتُ خِضرٌ یَرتَع بِها و یَلعَب

آشفته وار امشب برگو مدیح حیدر

از آن دهان شیرین کاین است عین مطلب

 
sunny dark_mode