میفروشان مددی کار ز حد مشکل شد
پنبه شد رشته و آن سعی طلب باطل شد
رفتم از یاد حریفان و نمیپرسندم
مگر از ذکر غم عشق دلم غافل شد
چه توان گفت از این لجه پرموجه عشق
که هر آن بحر به جنبش بنهی ساحل شد
سحرش بر در میخانه به جامی دادم
آنچه در مدرسه از وسوسهام حاصل شد
ننهد نقطه صفت پای برون تا باشد
هرکه در دایره عشق بتان داخل شد
نکنم وصف تو ای عشق کمالت این بس
تا که دم از تو نزد عقل کجا کامل شد
آتش رشک بسوزد پر پروانه مدام
که چرا شمع رخت شاهد هر محفل شد
ترسم آلوده شود دامن پاکت بنشین
که زآب مژهام عرصه امکان گل شد
تا که شد سینه تو را مطلع انوار شهود
لاجرم کعبه اصحاب حقیقت دل شد
تویی آن پیر مغان ساقی میخانه عشق
که به ترتیب عوالم نظرت فاعل شد
گر مهم من آشفته بسازی چه عجب
که مهمات جهان را کرمت کافل شد
علی عالی اعلا تویی و مظهر حق
وای بر آن که زیاد تو دمی غافل شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ازل قطرهٔ خونی که ز آب و گِل شد
دم ز آیین محبّت زد و نامش دل شد
بادهٔ شوق تو یارب چه شرابی ست کز او
به یکی جرعه دلِ شیفته لایعقل شد
اوّل از هر دو جهان دیدهٔ من راه نظر
[...]
شکر کز همت فرخنده به توفیق اله
عاقبت خانه اهل نظر این منزل شد
تکیه عافیتش نام و حساب تاریخ
منزل عافیت و مسکن اهل دل شد
باز عشق آمد و کار دل ازو مشکل شد
هر چه تدبیر خرد بود همه باطل شد
خواستم عشق بتان کم شود، افزون گردید
گفتم: آسان شود این کار، بسی مشکل شد
پای هر کس، که بسر منزل عشق تو رسید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.