گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

شاهدان گیسو چلیپا می‌کنند

مسلمین را باز ترسا می‌کنند

آتشین دارند روی و عود زلف

آتشی بر دیگ سودا می‌کنند

شکوه از هجرانست یا شکر وصال

بلبلان کاین شور و غوغا می‌کنند

شاه ترکان زد صلا بر قتل عام

خون که ترکان بی‌محابا می‌کنند

باز نقاش صبا فراش باد

بوستان را فرش دیبا می‌کنند

مهوشان پارسی یغماییند

کاز نگاهی شهر یغما می‌کنند

در کمین این شخ کمانان هر طرف

رخنه از مژگان به دل‌ها می‌کنند

چون پری رخساره می‌پوشند و باز

عاشق آشفته رسوا می‌کنند

جز مدیح مرتضی اهل سخن

مدحتی گر کرده بی‌جا می‌کنند

 
sunny dark_mode