شهریست حسن و زلف و رخت صبح و شام اوست
عشقت شهست و سکه دولت بنام اوست
از بعد حشر گر بخرامد برستخیز
شور قیامت دگر اندر قیام اوست
سودائیان علاج بعناب کرده اند
سودای ما زشکر عناب فام اوست
تا وحی آورد برسولان زاوج عرش
جبریل منتظر بوصول پیام اوست
ابرو کمان و غمزه کماندار و من شکار
صیاد ترک چشم تو و زلف دام اوست
بی پرده آنغلام چو یعقوب بنگرد
گوید هزار یوسف مصری غلام اوست
لیک دری که طوق بگردن نهاده است
باشد نشان که بنده طرز خرام اوست
از تلخ کام عشق تو حسرت بسی برد
خضری که آب چشمه حیوان بکام اوست
ایکاش جرعه ای دهد آشفته را زلطف
ساقی سلسبیل که کوثر بجام اوست
فانی مگو که وجه خدایست و باقیست
بی شبهه با دوام حقیقت دوام اوست
آدم کمینه خاک نشین درش بجان
خلد برین به سایه دارالسلام اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گسترده در بسیطهٔ آفاق نام اوست
گردون مطیع او و زمانه غلام اوست
خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
طوبی غلام قد صنوبرخرام اوست
آن قامتست نی به حقیقت قیامتست
زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
بر مرگ دل خوشست در این واقعه مرا
[...]
آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
جنّت فراز سرو قیامت قیام اوست
گر زانک مشک ناب ز چین می شود پدید
صد چین در آن دو سلسله ی مشک فام اوست
مقبل کسی کش او بغلامی کند قبول
[...]
فرماندهی که خسرو گردون غلام اوست
در بر و بحر خطهٔ شاهی به نام اوست
احوال خلق عالم و ارزاق مرد و زن
قائم به عدل شامل و انعام عام اوست
روی زمین ز شعلهٔ خورشید حادثات
[...]
نقدی ست دل که سکّهٔ محنت به نام اوست
آن طایری که سلسلهٔ عشق دام اوست
با جم چه کار مست خرابات عشق را
چون آب خضر باده و خورشید جام اوست
از محرمان خلوت خاص است هرکه را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.