مدتی شد که زیاران سر دوری داری
ما نداریم شکیب از تو صبوری داری
خود تو شمعی نبود شمع زپروانه نفور
از عنادل زچه ای گل سردوری داری
مردم آسا زبصر غائب و پنهان زنظر
پری این شیوه ندارد که تو حوری داری
سرو من سنبل و سوری و سمن بار آرد
گر تو سرو و سمن و سنبل و سوری داری
نور خورشید بر اطراف جهان میتابد
مرغ شب بیخبری علت کوری داری
از نمکدان بت شیرین لب من شکر ریخت
ای نمک گر تو همین فخر بشوری داری
تا گرفتار در این ظلمت نفسی ایدل
چه تمتع تو از این پیکر نوری داری
لغت عشق به برهان محبت درج است
گر تتبع تو بفرهنگ سروری داری
دین بجز حب علی نیست زآشفته بپرس
بگذر ای شیخ گر انکار ضروری داری
نه خدائی نه پیمبر ولی از غیب آگه
که تو خود علم حصولی و حضوری داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.