بازآی به میخانه ظلمات چه میجویی
این گفت مرا هاتف ای خضر چه میگویی
با مغبچهای بنشین کز لعل و خم زلفش
هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی
بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت
سروی که برش طوبی شد بنده به دلجویی
ای سرو ز بالایش از بهر چه مینالی
ای گل بر آن رخسار آیا ز چه میرویی
برق است در این صحرا هر سو ز پی خرمن
در ده تو زکوة حسن ای خرمن نیکویی
چندانکه به نیکویی مشهور در آفاقی
آوخ که دو صد چندان بیشی تو به بدخویی
بر ناسره سیم غیر مفروش خود ای یوسف
آن به که نگه داری این نقد نکورویی
خواهد صله از بوسه زآن لب نکنی منعش
آشفته که حیدر را آمد به ثناگویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعات عشق و زیبایی میپردازد. شاعر از شخصی دعوت میکند تا به میخانه بیاید و از لذتهای آن بهرهمند شود. او درباره معشوقی سخن میگوید که هم بخشی از نعمتهای بهشت را به همراه دارد و هم بویی خوش از مشک. او به زیباییهای معشوق اشاره کرده و میگوید که معشوق از دیگران برتر است، ولی در عین حال انسان باید مراقب باشد تا در آراستگی خود دچار غرور نشود. در نهایت، شاعر به عاشقانههای شیدا و ذوق و شوقی که در دل دارد، اشاره میکند و از زیبایی عشق و تمایل آن سخن میگوید.
هوش مصنوعی: به میخانه بازگرد و از جستجوی خود دست بردار، زیرا من صدایی شنیدم که گفت: ای خضر، تو چه درسی میدهی؟
هوش مصنوعی: با دختری بنشین که زیبایی و جذابیتش باعث میشود هم زندگی را به تو بچشاند و هم بوی خوشی را به تو منتقل کند.
هوش مصنوعی: بهشتی را انتخاب کن که آنچنان زیباست که به خاطر آن، حتی سرو بهشتی نیز شرمنده میشود، زیرا آنجا دلجویی به طرز خاصی انجام میشود.
هوش مصنوعی: ای سرو، چرا از بلندیات ناله میکنی؟ ای گل، آیا به خاطر چه چیزی از زیباییات کم میکنی؟
هوش مصنوعی: در این بیابان، نور و درخششی از هر طرف به چشم میخورد. این درخشش ناشی از زیباییهای توست که به مانند خرمنی از نیکویی در دهکدهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: به اندازهای که در جهان به خوبی معروف هستی، افسوس که به مراتب بیشتر از آن، به بدی مشهور هستی.
هوش مصنوعی: ای یوسف، بهتر است که این نقرهی باارزش را نگهداری و آن را در میان چیزهای بیارزش خرج نکنی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از آن لب بوسهای بگیری، نباید او را منع کنی، چرا که حیدر (امیرالمؤمنین) در مدح و ستایش او آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا
هیهات چنان رویی یابند به بیرویی
در عین نظر بنشین چون مردمک دیده
[...]
برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی
زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی
در باغ بتم باید کز پرده برون آید
ورنی به چه کار آید گل بیرخ گلرویی
آن مویمیان کز مو بر موی کمر بندد
[...]
روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی
هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی
دیدن به تو نتوانم زیرا که نمیافتد
این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی
تا باد به کوی تو آرد من خاکی را
[...]
مِی خواه و گُلاَفشان کن، از دَهر چه میجویی؟
این گفت سَحرگَه گُل، «بلبل تو چه میگویی؟»
مَسند به گُلستان بر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خرامان کن وآهنگِ گُلستان کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.