گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بازآی به میخانه ظلمات چه می‌جویی

این گفت مرا هاتف ای خضر چه می‌گویی

با مغبچه‌ای بنشین کز لعل و خم زلفش

هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی

بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت

سروی که برش طوبی شد بنده به دلجویی

ای سرو ز بالایش از بهر چه می‌نالی

ای گل بر آن رخسار آیا ز چه می‌رویی

برق است در این صحرا هر سو ز پی خرمن

در ده تو زکوة حسن ای خرمن نیکویی

چندانکه به نیکویی مشهور در آفاقی

آوخ که دو صد چندان بیشی تو به بدخویی

بر ناسره سیم غیر مفروش خود ای یوسف

آن به که نگه داری این نقد نکورویی

خواهد صله از بوسه زآن لب نکنی منعش

آشفته که حیدر را آمد به ثناگویی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی

زیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گویی

حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا

هیهات چنان رویی یابند به بی‌رویی

در عین نظر بنشین چون مردمک دیده

[...]

خواجوی کرمانی

برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی

زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی

در باغ بتم باید کز پرده برون آید

ورنی به چه کار آید گل بی‌رخ گل‌رویی

آن موی‌میان کز مو بر موی کمر بندد

[...]

ناصر بخارایی

روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی

هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی

دیدن به تو نتوانم زیرا که نمی‌افتد

این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی

تا باد به کوی تو آرد من خاکی را

[...]

حافظ

مِی خواه و گُل‌اَفشان کن، از دَهر چه می‌جویی؟

این گفت سَحرگَه گُل، «بلبل تو چه می‌گویی؟»

مَسند به گُلستان بر، تا شاهد و ساقی را

لَب گیری و رخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی

شمشاد، خرامان کن وآهنگِ گُلستان کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه