گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

غم حورت از چه باشد که تو این غلام داری

ز بهشت خاص برخورده هوای عام داری

نکنی به زخم ناسور دل از چه رو رعایت

تو که زلف عنبرین‌بو خط مشکفام داری

ز شکر لبت چه حاصل که جواب تلخ گوید

چه کنم به سیم سینه که دل از رخام داری

به هوای روز اضحی به منای نورسیده

من و گوسفند قربان تو سر کدام داری

نه عسل نه شکّر است این نه فرات و کوثر است این

چه حلاوت است یا رب که تو در کلام داری

نه همین ز آهوی چین تو عبیر میفروشی

تو هلال غالیه‌سا به مه تمام داری

به نیام تیغ ابرو و کشیده تیر مژگان

ز که باز یا رب امشب سر انتقام داری

ندهد اگر که نامش به نگین تو فروغی

ز نگینی ای سلیمان تو چه احتشام داری

چه هراس باشد آشفته تو را ز حول محشر

که علیّ و یازده تن به جهان امام داری

تو که تن به عشق دادیّ و شدی نشان طعنه

چه غمت ز ننگ باشد چو هوای نام داری

 
sunny dark_mode