چنین تا بقنوجش آورد شاد
پس آن گه در گنج ها برگشاد
مهی شاد و مهمان همی داشتش
که یک روز بی بزم نگذاشتش
سَر ماه چندانش هدیه ز گنج
ببخشید کآمد شمردنش رنج
ز خرگاه و از خیمه و فرش و رخت
ز طوق و کمر ز افسر و تاج و تخت
هم از زر ساوه هم از رسته نیز
هم از در و یاقوت و هر گونه چیز
هم از شیر و طاووس و نخچیر و باز
بدادش بسی چیز زرینه ساز
درونشان ز کافور و از مشک پُر
نگاریده بیرون ز یاقوت و دُر
زبر جد سرو گاوی از زر ناب
سم از جزع و دندان ز دُر خوشاب
گهرهای کانی ز پا زهر و زهر
چهل پیل و منشور ده باره شهر
به برگستوان پنجه اسپ گزین
دگر صد شتر با ستام و به زین
ز خفتان و از درع و جوشن هزار
ز خشت و ز خنجر فزون از شمار
ز دینار و ز نقره خروار شست
ز زربفت خلعت صدوبیست دست
پرستار سیصد بتان چگل
سرایی دو صد ریدک دلگسل
هرآن زر که از باژ در کشورش
رسیدی ز هر نامداری برش
ازو خشت زرین همی ساختی
یکی چشمه بُد در وی انداختی
صدش داد از آن همچو آتش به رنگ
که هر خشت ده من بر آمد به سنگ
یکی حله دادش دگر کز شهان
جزو هیچکس را نبد در جهان
برو هر زمان از هزاران فزون
پدید آمدی پیکر گونه گون
بُدی روز لعلی شب تیره زرد
نه نم یافتی ز ابر و نز باد گرد
کرا تن ز دردی هراسان شدی
چو پوشیدی آنرا تن آسان شدی
ازو هر کسی بوی خوش یافتی
به تاریکی از شمع به تافتی
به ایرانیان هر کس از سرکشان
بسی چیز بخشید هم زین نشان
پس از بهر ضحاکِ شه ساز کرد
بسی گونه گون هدیه آغاز کرد
سراپرده دیبه بر رنگ نیل
که پیرامن دامنش بُد دو میل
چو شهری دو صد برج گردش بپای
سپه را به هر برج بر کرده جای
یکی فرش دیبا دگر رنگ رنگ
که بد کشوری پیش پهناش تنگ
ز هر کوه و دریا و هر شهر و بر
ز خاور زمین تا در باختر
نگاریده بر گرد او گونه گون
کز آنجا چه آرند و آن بوم چون
ز زر و زبرجد یکی نغز باغ
درو هر گل از گوهری شب چراغ
درختی درو شاخ بروی هزار
ز پیروزه برگش ز یاقوت بار
به هر شاخ بر مرغی از رنگ رنگ
زبرجد به منقار و بسّد به چنگ
چو آب اندرو راه کردی فراخ
درخت از بن آن بر کشیدی به شاخ
سر از شاخ هر مرغ بفراختی
همی این از آن به نوا ساختی
درم بُد دگر نام او کیموار
ازو بار فرمود شش پیلوار
به ده پیل بر مشک بیتال بود
که هر نافه زو هفت مثقال بود
ده از عنبر و زعفران بود نیز
ده از عود و کافور و هر گونه چیز
ز سیم سره خایه صد بار هشت
که هر یک به مثقال صد بر گذشت
سپیدیش کافور و زردیش زر
یکی بهره را شوشها زو گهر
سخنگوی طوطی دوصد جفت جفت
به زرّین قفس ها و دیبا نهفت
کت و خیمه و خرگه و شاروان
ز هر گونه چندان که ده کاروان
ز گاوان گردونکش و بارکش
خورش گونه گون بار صد بار شش
هزار دگر بار دندان پیل
هزار و دو صد صندل و عود و نیل
ز دیبای رنگین صد و بیست تخت
ز مرجان چهل مهد و پنجه درخت
دو صد جوشن و هفتصد درع و ترگ
صد و بیست بند از سروهای کرگ
چهل تنگ بار از مُلمع خُتو
ز گوهر ده افسر ز گنج بهو
ز کرگ از هزاران نگارین سپر
سه چندان نی رمح بسته به زر
سریری ز زر بر دو پیل سپید
ز یاقوت تاجی چو رخشنده شید
از آن آهن لعلگون تیغ چار
هم از روهنی و بلالک هزار
هزار از بلورین طبق نابسود
که هر یک به رنگ آب افسرده بود
ز جام و پیاله نود بار شست
ز بیجاده سی خوان و پنجاه دست
ز زر چار صد بار دینار گنج
به خروار نقره دوصد بار پنج
ز زر کاسه هفتاد خروار و اند
ز سیمینه آلت که داند که چند
هزار و دو صد جفت بردند نام
ز صندوق عود و ز یاقوت جام
هم از شاره و تلک و خز و پرند
هم از مخمل و هر طرایف ز هند
هزار اسپ کُه پیکر تیز گام
به برگستوان و به زرین ستام
هزار دگر کرگان ستاغ
به هر یک بر از نام ضحاک داغ
ده و دوهزار از بت ماهروی
چه ترک و چه هندو همه مشکموی
ز دُر و زبرجد ز بهر نثار
به صد جام بر ریخته سی هزار
یکی درج زَرین نگارش ز دُر
درونش ز هر گوهری کرده پُر
گهر بُد کز آب آتش انگیختی
گهر بُد کزو مار بگریختی
گهر بُدکزو اژدها سرنگون
فتادی و جستی دو چشمش برون
گهر بُد که شب نورش آب از فراز
بدیدی به شمعت نبودی نیاز
یکی گوهر افزود دیگر بدان
که خواندیش دانا شه گوهران
همه گوهری را زده گام کم
کشیدی سوی خویش از خشک نم
چنین بُد هزار و دو صد پیلوار
همیدون ز گاوان ده و شش هزار
صدو بیست پیل دگر بار نیز
بُداز بهر اثرط ز هر گونه چیز
یکی نام با این همه خواسته
درو پوزش بی کران خواسته
سپهبد بنه پیش را بار کرد
بهو را بیاورد و بردار کرد
تنش را به تیر سواران بدوخت
کرا بند بُد کرده بآتش بسوخت
گلیمی که باشد بدان سر سیاه
نگردد بدین سر سپید این مخواه
نبایدت رنج ار بود بخت یار
چه شد بخت بد چاره ناید به کار
خوی گیتی اینست و کردارش این
نه مهرش بود پایدار و نه کین
چو شاهیست بیدادگر از سرشت
که باکش نیاید ز کردار زشت
نش از آفرین ناز و نز غم نژند
نه شرم از نکوهش نه بیم از گزند
چه خواند به نام و چه راند به ننگ
میان اندرون بس ندارد درنگ
چو سایست از ابر و چه رفتن ز آب
چو مهمانیی تو که بینی به خواب
چو تدبیر درویش گم بوده بخت
کز اندیشه خود را دهد تاج و تخت
نهند گنج و سازد سرای نشست
چو دید آنگهی باد دارد به دست
انوشه کسی کاو نکو نام مُرد
چو ایدر تنش ماند نیکی ببرد
کسی کو نکو نام میرد همی
ز مرگش تأسف خورد عالمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن که از شاهنامه فردوسی است، داستان جشن و هدایا به ضحاک شاه روایت میشود. ضحاک به خاطر پیروزیهایش در جنگها و برقراری صلح، دعوت به مهمانی میشود که در آن هدایا و ثروتهای فراوان به او ارائه میگردد. این هدایا شامل طلا، جواهرات، سلاحها و متعلقات سلطنتی از گوشه و کنار کشور است. علاوه بر این، جشنی باشکوه با حضور مهمانان و تزئینات فراوان برپا میشود.
توصیفات به طور دقیق و با جزئیات فراوان از ثروت و نعمتهای به نمایش گذاشته شده است. در پایان، با اشاره به بیثباتی روزگار و سرنوشت انسانها، به وضعیت ضحاک و ناپایداری قدرت و بخت او پرداخته میشود. موضوع اصلی داستان، قدرت، ثروت، و عواقب رفتارهای ناپسند انسانی است.
هوش مصنوعی: او را به قدری شاد و خوشحال کرد که وقتی به اوج خوشی رسید، درهای ثروت و گنجینهها را برایش باز کرد.
هوش مصنوعی: در حالتی شاد و با مهمانی در کنار او بود که یک روز بدون جشن و مهمانی او را تنها نگذارد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ارزش خاصی که شکل ماه دارد، آن را با هدیهای از گنجینهای ثروتمند تقدیم کردند و شمارش و اندازهگیری آن برایشان دشوار و سخت بود.
هوش مصنوعی: از خانه و چادر و فرش و لباس، از گردنبند و کمربند، از کلاه و تاج و تخت.
هوش مصنوعی: این بیت به تنوع و فراوانی چیزهایی اشاره دارد که میتوان به دست آورد، از طلا و جواهرات گرفته تا انواع دیگر مواد باارزش و زیبا. به نوعی نشاندهنده غنای مادی و ثروتهای مختلف است.
هوش مصنوعی: از شیر و طاووس و پرندگان شکاری به او چیزهای زیادی از طلا و جواهرات دادند.
هوش مصنوعی: در دلشان از بوی خوش کافور و مشک پر شده و ظاهرشان مانند یاقوت و مروارید زیباست.
هوش مصنوعی: درخت سروی کهن از طلا و زر ساخته شده و سمش از صدف و دندانش از مروارید باارزش است.
هوش مصنوعی: در دل زمین، گوهرهای باارزش وجود دارد که از آنها میتوانیم به ثروتی بزرگ دست یابیم. زهر و خطرات فراوانی در این مسیر وجود دارد، اما با تلاش و تلاش دوباره میتوان به موفقیت و پیشرفت در زندگی شهری دست یافت.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به سراغ تنه درخت بروم، بهتر است صد شتر را همراه با زین و افسار انتخاب کنم.
هوش مصنوعی: از زره و زرهپوشی و نیزهساز، چیزی کمتر از هزار و از سنگ و خنجر نیز به شمار نمیآید.
هوش مصنوعی: از طلا و نقره، مقدار زیادی جمع شده است و از پارچهای زربفت، لباس باشکوهی با هزینه بسیار تهیه شده است.
هوش مصنوعی: پرستار سیصد بت در چگل سرایی، به معنای کسی است که در مکانی پر از زیبایی و جذابیت، به مواظبت از تعداد زیادی معشوق یا زیباییها مشغول است. "دو صد ریدک دلگسل" به این معناست که او دلهای زیادی را به سمت خود جذب کرده و باعث ایجاد احساسات عاطفی قوی در دیگران شده است. در مجموع، این جمله به تصویر کشیدن فردی است که در دنیایی از زیباییها و احساسات، نقش مهمی دارد.
هوش مصنوعی: هر مقدار طلا که از مالیات در سرزمینش به دست آوردی، از هر شخص معروف و بزرگتری به دست آمده است.
هوش مصنوعی: تو از او یک چشمه زرین میساختی و در آن میانداختی.
هوش مصنوعی: صدای او مانند آتش است که به رنگ در آمده و هر چیزی که از او میشنوم، سخت و محکم مانند سنگ است.
هوش مصنوعی: یک نفر جامهای به او داد، زیرا در میان پادشاهان، هیچکس دیگری در دنیا نبود.
هوش مصنوعی: هر زمان که بودی، از هزاران چیز بیشتر و متفاوت شکل گرفتی.
هوش مصنوعی: روز عید مثل گوهری زیباست، ولی شب تاریک و افسرده است. در آن شب نه بارانی میبارد و نه بادی میوزد.
هوش مصنوعی: اگر از درد و مشکل خود نگران باشی، وقتی که آن را قبول کنی و بپذیری، دیگر ناراحتیات کم میشود و آسانتر میتوانی آن را تحمل کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار او باشد، بوی خوشی از او دریافت میکند، گویی که در تاریکی، نور شمعی آنها را روشن کرده است.
هوش مصنوعی: به ایرانیان افرادی که از پرخاشگران و ستمگران چیزی بخشیدند، نشاندهندهی قدر و ارزشی است که بر سر نیکوکاری و بخشندگی آنها میافزاید.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه به خاطر ضحاک، صحنهای را فراهم کردند، انواع مختلفی از هدایای آغازین را تدارک دیدند.
هوش مصنوعی: پردهای از پارچهای نرم و زیبا به رنگ آبی که دامن آن از دو طرف منظم شده و چیده شده است.
هوش مصنوعی: شهر دارای دوصد برج است و در اطراف هر برج، سپاه در آمادهباش قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: یک فرش از پارچه نرم و رنگارنگ است که در کنار آن، سرزمینی کوچک و تنگ قرار دارد.
هوش مصنوعی: از هر کوه و دریا و هر شهری، از شرق زمین تا غرب آن.
هوش مصنوعی: چهرههای مختلفی بر گرد او نقش بسته است که این باعث میشود از آنجا چه چیزهایی به تصویر کشیده شود و آن منطقه چگونه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در میان زر و سنگهای قیمتی، باغی زیبا وجود دارد که در آن هر گل، همچون جواهری در شب میدرخشد.
هوش مصنوعی: یک درختی وجود دارد که شاخههایش را به سوی هزاران گنجشک دراز کرده و برگهایش همچون یاقوت میدرخشند.
هوش مصنوعی: در هر شاخهای پرندهای با رنگهای مختلف و زیبا نشسته است که در نوک و پنجهاش درخشش خاصی دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که آب به سمت او جاری شد، راه را گسترده کردی و درخت را از ریشهاش بلند کردی و بر شاخهاش قرار دادی.
هوش مصنوعی: هر پرندهای سرش را بر روی شاخهای بالا میبرد و این عمل در واقع نشانهای از سرزنده بودن و شادی آن است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از شخصی به نام کیموار یاد میکند که در مورد او فرمانی صادر کرده و تمثیلاً به شش پیلوار (ستون) اشاره میکند. این تصویر گویای قدرت و استحکام آن شخص است و نشان میدهد که او در مقام و جایگاه خود دارای قوت و قرار است.
هوش مصنوعی: در دشت بزرگ، فیلهای زیادی وجود دارد که هر کدام از آنها بوی دلپذیری دارند و میتوان آنها را با یک توکن کوچک، معادل هفت مثقال، خریداری کرد.
هوش مصنوعی: ده، جایی است که عطر و بوی خوش مانند عنبر و زعفران در آن حس میشود و همچنین بویی از عود و کافور و دیگر چیزهای خوشایند به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: از نقرهی خالص، هر بار هشت عدد را به مقداری که هر کدام صد مثقال وزن دارد، محاسبه کن.
هوش مصنوعی: سفیدیاش مانند کافور و زردیاش مانند طلا است؛ از آن، مرواریدهایی با ارزش به دست میآید.
هوش مصنوعی: طوطی سخنگو در قفسهای زرین و با پارچههای نرم و زیبا جای داده شده است. او از زیبایی و جلالی برخوردار است و در این شرایط، به طرز شگفتانگیزی صحبت میکند.
هوش مصنوعی: چادر و کپر و کاروان و باربران به اندازهای وجود دارد که به هر شکلی میتواند ده کاروان را ساپورت کند.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به موجوداتی اشاره دارد که در آسمان سیارهای بزرگ و با قدرت، بارهایی متنوع و سنگین را حمل میکنند. همچنین، ممکن است به تکرار و تلاشهای مکرر برای انجام کارها یا وظایف اشاره داشته باشد.
هوش مصنوعی: هزار بار دیگر، دندان فیل و دو هزار و دویست چوب صندل و عود و رنگ نیل.
هوش مصنوعی: از پارچههای رنگارنگ، صد و بیست تخت و چهل گهواره از مرجان و پنج درخت زیبا آماده شده است.
هوش مصنوعی: تعداد زیادی سلاح و زره سخت، به همراه پرهایی به تعداد مشخص از درختان سرسبز.
هوش مصنوعی: چهل بار سنگین را از زینت خود به خاطر گوهر بر روی سر میگذارم و به واسطه آن از گنجهایش بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: از زیباییهایی که در اطرافم وجود دارد، به طرز قابل توجهی به اندازهای که در دلهای مردم تأثیر میگذارند، ارزش و اهمیت دارند. ما نمیتوانیم به سادگی از کنار آنها بگذریم، زیرا زیباییها و جاذبهها به طرز عمیقی در دلها نفوذ میکنند.
هوش مصنوعی: یک تخت از طلا بر دو فیل سفید قرار دارد و بر آن تاجی از یاقوت قرار گرفته که همچون خورشید درخشان است.
هوش مصنوعی: تیغی که از آهن سرخ ساخته شده، نشاندهندهی قدرت و شجاعت است و در کنار آن، هزارها ویژگی و نکتهی دیگر از آن بهدست میآید.
هوش مصنوعی: هزار ظرف بلوری بیفایده وجود دارد که هر کدام به رنگ آب کدر و تیره به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: از جام و پیاله نود بار شست بگذار، که به بیراهه سسی خوان و پنجاه دست! این یعنی در زندگی، با تجربیات و چالشها، بارها و بارها به سراغ چیزهایی رفتهایم که قدر آنها را نمیدانیم و گاهی در مسیرهای بینتیجه سیر کردهایم.
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه ارزش طلا و نقره میپردازد. هر چهارصد بار طلا به عنوان گنجی ارزشمند محسوب میشود، در حالی که نقره به اندازه دویست بار و آن هم به گونهای که پنج بار که به مراتب کمتر از طلاست، قابل توجه است. بنابراین، بیانگر برتری و ارزش بیشتر طلا نسبت به نقره است.
هوش مصنوعی: از زر و نقره چیزی نمیدانیم، شاید مقدار آنها به هفتاد خروار و بیشتر برسد.
هوش مصنوعی: هزار و دویست جفت از نامها را از صندوقی که پر از عود و جام یاقوت بود، برداشتند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تنوع پارچهها و جنسهای مختلف اشاره دارد. از طرفی به انواع بافتهای مختلف مانند شاره، تلک، خز و پرند پرداخته و از طرف دیگر به مخمل و زیباییهای متفاوتی که از هند به دست میآید اشاره میکند. به طور کلی، بیانگر زیبایی شناسی و لاکچری بودن پارچهها و چیزهای نفیس است.
هوش مصنوعی: هزار اسب با بدنهای قوی و سریع، به سوی دشتها و درخشانترین مکانها حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: هزاران کرکس در آسمان دیده میشوند که بر روی هر یک، نشانی از ضحاک قرار دارد.
هوش مصنوعی: دختران زیبا و خوشچهره، چه ترک و چه هندو، بیشتر از دو هزار از آنچه که در خیالم دارم، میتوانند به من زیبایی و خوشبوئی ببخشند.
هوش مصنوعی: از مروارید و سنگ زبرجد برای تقسیم و هدیه دادن، به اندازه صد جام، سی هزار از این جواهرات بر زمین ریخته شده است.
هوش مصنوعی: یک نوشته باارزش و زیبا مانند یک جواهر درخشان است که درون آن از هر نوع گوهر و سنگ قیمتی پر شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دُر و جواهر با ارزش، از آبی به وجود آمده که آتش را به جان آورده و همانطور که جانورانی چون مار از آن گریختهاند، به خاطر خطر و تاثیر این آب است. در واقع، این بیان به ارزش و قدرت چیزهای باارزش و اثرگذار در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: جواهر گرانبهایی که در دست اژدها بود، به زمین افتاد و از چشمان او دو اشک جاری شد.
هوش مصنوعی: زیباییای بود که شب نورش را از بالا میدیدی و به شعلهات نیازی نداشتی.
هوش مصنوعی: کسی دیگر هم ارزش و دانشی به آن افزوده است که او را عاقل و صاحب نظر در گنجینهها میدانند.
هوش مصنوعی: همه چیز را با احتیاط و آرامش به دست آوردهای، اما کمکم به سمت خودت نزدیک شدهای و نباید از سختیها بترسی.
هوش مصنوعی: این متن به تعداد زیادی از گاوها اشاره دارد که نزدیک به دوازده هزار و دو صد گاو وجود دارد. میزان و تعداد این حیوانات به طور مشخص نشاندهندهی فراوانی و دارایی است.
هوش مصنوعی: یکصد و بیست فیل دیگر بار هم برای تأثیرگذاری از هر چیزی استفاده شد.
هوش مصنوعی: یک فردی که نام و شهرتی دارد، با وجود تمام خواستهها و تلاشهایی که در زندگی دارد، همچنان از دیگران عذرخواهی میکند و این عذرخواهی بسیار زیاد و بیپایان است.
هوش مصنوعی: سپهبد بنه آماده شد و وسایل را جمع کرد و به راه افتاد.
هوش مصنوعی: تن او را به تیرهای سواران بستند و کسی که او را گرفته بود، به آتش سوزاند.
هوش مصنوعی: اگر گلیمی باشد که در یک طرفش رنگ سیاه باشد، در طرف دیگرش که سفید است، نباید انتظار داشته باشید که این طرف با آن طرف سیاه یکی بشود.
هوش مصنوعی: اگر بختت یار نیست و دچار درد و رنج هستی، نگران نباش؛ چون اگر بخت بدی داری، هیچ راهی برای حل این مشکل وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خصلت دنیا چنین است که نه محبتش همیشگی است و نه دشمنیاش.
هوش مصنوعی: مثل شاهی است که بیرحمی و ظلمش از طبیعت اوست و برایش اهمیتی ندارد که چگونه رفتار میکند و چه کارهای زشتی انجام میدهد.
هوش مصنوعی: نه از تحسین دیگران به خود میبالم و نه از اندوه و غم میرنجم. نه از انتقاد دیگران شرمندهام و نه از آسیب و ضرری بیم دارم.
هوش مصنوعی: آنچه که با نام نیک آغاز میشود و آنچه که با ننگ پیش میرود، در دل خود هیچگونه تعللی ندارد.
هوش مصنوعی: مانند سایهای که از ابرها به وجود میآید و مانند حرکت و رفتن آب، تو نیز مانند مهمانی هستی که در خواب میبینی.
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و تدبیر آدمی به کما رود، بخت و شانس او نیز از دست میرود و نمیتواند به موفقیت و امکانات خوب دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: گنج را در جایی میپنهانند و خانهای برای نشستن میسازند، اما وقتی به آن نگاه میکنند، میبینند که با دست خود باد را در دست دارند.
هوش مصنوعی: کسی که زندگیاش را به خوبی سپری کرده و نام نیکو از خود به جا گذاشته است، حتی وقتی که بدنش از بین میرود، نیکی و خوبیاش باقی میماند.
هوش مصنوعی: کسی که نیکو نام باشد، وقتی از مرگش خبر میرسد، همه دنیا به خاطر او متاسف و اندوهگین میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.