گنجور

 
انوری

انوری را ز حرص خدمت تو

چون بر آتش بود قدم پیوست

نتواند که زحمتت ندهد

گاه و بی‌گه چه هوشیار و چه مست

هست اینک ندیم حلقهٔ در

ای جهان بر در تو بارش هست

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
شهید بلخی

چون تن خود به برم پاک بشست

از مسامش تمام لؤلؤ رست

عسجدی

آمد آن رگ‌زن مسیح‌پرست

شست الماسگون گرفته به دست

کرسی افکند و برنشست بر او

بازوی خواجه عمید ببست

شست چون دید گفت عز و علا

[...]

مسعود سعد سلمان

آمد آن حور و دست من بربست

زدم استادوار دست به شست

ز نخ او به دست بگرفتم

چون رگ دست من به شست بخست

گفت هشیار باش و آهسته

[...]

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه