گنجور

 
انوری

ای خداوندی کز غایت احسان و سخا

ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست

جود و بخل از کف تو هر دو مخنث شده‌اند

مگرش طبع سقنقور و دم کافورست

بنده را خدمت پیوستهٔ ده ساله مگیر

کز قرابات نفور و ز وطن مهجورست

ده قصیده است و چهل قطعه همه مدحت تو

که به اطراف جهان منتشر و مشهورست

با چنین سابقه کس را به چنین روز که دید

کز غم راتبه روزش چو شب دیجورست

سعی کن سعی که در باب چنین خدمتگار

سعی تو اندک و بسیار همه مشکورست

بر سرش سایه فکن هین که در افواه افتاد

که ز تقصیر فلان کار فلان بی‌نورست

اندرین شدت گرما که ز تاثیر تموز

بانگ جزد از تف خورشید چو نفخ صورست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

شهریاری ، که بدو رایت دین منصورست

عالم علم و کرم از دل او معمورست

انوری

تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت

که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست

چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند

گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست

همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست

[...]

سیف فرغانی

نسخه عشق تو بر رق دلم مسطورست

وصف روی توبگویم که مرا دستورست

گرنویسم پراز اسرار کتابی گردد

آنچه بر رق دل (من) مسطورست

همه آفاق بریدم بمثالی فرمان

[...]

قاسم انوار

دلم از غصه هجران تو اندر شورست

ذوق جان دارد و خوش در طلب مسرورست

تو حبیبی و یقین با دل و جان نزدیکی

آن رقیبست که از جمله دلها دورست

عاشق تست، اگر خسرو، اگر شیرینست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
صائب تبریزی

شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست

گوی چوگان قضا در حرکت مجبورست

ساخت هر زخم تو لب تشنه زخم دگرم

آب تیغ تو هم ای کان ملاحت شورست!

خصم بیجا به زبردستی خود می نازد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه