ای خداوندی کز غایت احسان و سخا
ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست
جود و بخل از کف تو هر دو مخنث شدهاند
مگرش طبع سقنقور و دم کافورست
بنده را خدمت پیوستهٔ ده ساله مگیر
کز قرابات نفور و ز وطن مهجورست
ده قصیده است و چهل قطعه همه مدحت تو
که به اطراف جهان منتشر و مشهورست
با چنین سابقه کس را به چنین روز که دید
کز غم راتبه روزش چو شب دیجورست
سعی کن سعی که در باب چنین خدمتگار
سعی تو اندک و بسیار همه مشکورست
بر سرش سایه فکن هین که در افواه افتاد
که ز تقصیر فلان کار فلان بینورست
اندرین شدت گرما که ز تاثیر تموز
بانگ جزد از تف خورشید چو نفخ صورست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، ندا و ستایشی به خداوند است که از بزرگی و سخاوت او سخن میگوید. شاعر به ویژگیهای خداوند اشاره میکند که مانند ابر و دریا پراسنگ است. او از این مینویسد که جود و بخل از دست خداوند، بیمعنی شدهاند و تنها ویژگیهای آن او را توانمند و بینظیر میسازد. شاعر از خود به عنوان بندهای نام میبرد که به مدت ده سال در خدمت خداوند بوده و این مدت را افتخار میداند.
شاعر یادآوری میکند که حق خدمت به خداوند را باید با تلاش و کوشش انجام داد و در این روزها که به کمال نمیرسد، باید قدردانی کرد. در نهایت به گرمای روز و تأثیرات آن اشاره میکند و به نقش خود در نوعی سعی و تلاش در برابر مشکلات تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ و بخشنده، که احسان و kindness تو آنقدر زیاد است که ابر در مقابل دست تو بیارزش است و دریا نیز قدرتش در برابر تو ناچیز است.
هوش مصنوعی: بخشش و تنگنظری از دست تو بیخاصیت شدهاند، مگر اینکه روح تو مانند روح یک پرنده باشد و بویی همچون بوی کافور داشته باشد.
هوش مصنوعی: بنده را به خاطر ده سال خدمت مگیر، زیرا که او از خویشاوندان دور و از وطنش دور افتاده است.
هوش مصنوعی: ده شعر و چهل بخش درباره تو وجود دارد که همه جا پخش شده و معروف است.
هوش مصنوعی: با چنین گذشتهای، هر کسی روزی را میبیند که میفهمد غم و اندوهش به اندازهای است که روزش به تاریکی شب میماند.
هوش مصنوعی: تلاش کن که وقتی به انجام خدمت میپردازی، هر چند تلاش تو کم یا زیاد باشد، مورد تقدیر و تشکر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: سایهای بر او بینداز، زیرا که در اطرافش صحبتهایی شکل گرفته که این فرد به خاطر اشتباهش، مورد انتقاد قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در این گرمای شدید که ناشی از تابش آفتاب است، فریاد و صدای برخواسته از حرارت آفتاب به مانند صدای شیپور قیامت میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریاری ، که بدو رایت دین منصورست
عالم علم و کرم از دل او معمورست
تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت
که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست
چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند
گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست
همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست
[...]
نسخه عشق تو بر رق دلم مسطورست
وصف روی توبگویم که مرا دستورست
گرنویسم پراز اسرار کتابی گردد
آنچه بر رق دل (من) مسطورست
همه آفاق بریدم بمثالی فرمان
[...]
دلم از غصه هجران تو اندر شورست
ذوق جان دارد و خوش در طلب مسرورست
تو حبیبی و یقین با دل و جان نزدیکی
آن رقیبست که از جمله دلها دورست
عاشق تست، اگر خسرو، اگر شیرینست
[...]
شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
گوی چوگان قضا در حرکت مجبورست
ساخت هر زخم تو لب تشنه زخم دگرم
آب تیغ تو هم ای کان ملاحت شورست!
خصم بیجا به زبردستی خود می نازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.