گنجور

 
انوری

از آن سپس که به تعریض یک دوبارم رفت

که مردمی کن و بخشیده بی‌جگر بفرست

صفی موفق سبعی چو بارها می‌گفت

که گرت هیزم هر روزه نیست خر بفرست

شبی به آخر مستی به طیبتش گفتم

که آنچه گفتی ار خشک نیست تر بفرست

غلام را بفرستاد بامداد پگاه

نه زان قبل که ستوری پگاه تر بفرست

بگویم از چه جهت گفت خواجه می‌گوید

که آن حدیث به دست آمدست زر بفرست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مهستی گنجوی

شبی بطنز گفتم بخواجه پور خطیب

نس فراخ چو بینی ز خشک و تر بفرست

اگر ز علت پیری ز مردی افتادی

بعاریت بر خاتون ز . . . خر بفرست

ور این دو جنس که گفتم نیافتی آنگه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه