گنجور

 
انوری

ای بزرگی کز آب و خاک چو تو

دست دوران آسمان نسرشت

تخمی از لطف در زمین کمال

چو تو حراث روزگار نکشت

یاد کردی ز انوری به کرم

باز بر پشت روزگار نبشت

غرض او تویی و خدمت تو

نه ملاقات چوب و صحبت خشت

در سرایی که تو نخواهی بود

در و دیوار او چه خوب و چه زشت

به خدایی که کعبه خانهٔ اوست

که بود کعبه بی‌توام چو کنشت

میزبان اول آنگهی خانه

روئیة الله نخست باز بهشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

تا سمو سر برآورید از دشت

گشت زنگار گون همه لب کشت

هر یکی کاردی ز خوان برداشت

تا پزند از سمو طعامک چاشت

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
کسایی

باد و گردم نکرد زشتی هیچ

با دل من چرا شد ایدون زشت

زانکه خویی پلید کرد مرا

هر که را خو پلید ، هست پلشت

سنایی

دو رفیقند هر دو ناخوش و زشت

باز دارندت این و آن ز بهشت

مشاهدهٔ بیش از ۵۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه