یاد میدار کانچه بنمودی
در وفا برخلافِ آن بودی
حالِ من دیده در کشاکشِ هجر
وصل را هیچ روی ننمودی
ناز تنهات بود عادت و بس
خوشخوش اکنون جفا درافزودی
بوسهای خواستم نبخشیدی
نالهها کردم و نبخشودی
وعدهایی دهی بدان دیری
پس پشیمان شوی بدین زودی
راستی باید از لبت خجلم
که بسی خرجهاش فرمودی
خدمتِ من بدو رسان و بگو:
چونی؟ از دردِ سر برآسودی؟
انوری این چه شیوهیِ غزل است
که بدان گویِ نطق بربودی
دامن از چرخ برکشید سخن
تا تو دامن بدو بیالودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل درباره ی تغییر رفتار و وعدههای ناپایدار معشوق صحبت میکند. او از وفاداری معشوق میگوید که برخلاف انتظارش بوده و در زمان دوری، نشانهای از وصالش دیده نمیشود. شاعر به تنهایی و دردهایش اشاره میکند و از معشوق میخواهد که به یاد بوسهای که خواسته و نداده، به وعدههایش فکر کند. او همچنین از احساس شرم و ناراحتی خود به خاطر وعدههای از دست رفته سخن میگوید و در نهایت به حالت ناامیدی و سؤال از وضعیت معشوق اشاره میکند. غزل در نهایت به نوعی انتقاد از رفتار معشوق میپردازد و نشانگر احساسات پیچیدهی شاعر است.
هوش مصنوعی: به یاد دار که هر آنچه در وفاداری به من نشان دادی، در واقع برعکس آن بود.
هوش مصنوعی: حالم در این وضعیت سخت جدایی از وصال، هیچ نشانهای از تو نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو به تنهایی عادت کرده بود و حالا به طرز دردناکی بیشتر از قبل به من آزار میرسد.
هوش مصنوعی: درخواستم از تو که مرا با بوسهای محبت آمیز پاسخ دهی، اما تو این خواسته را رد کردی. به همین خاطر از دل ناراحت و ناله کردم، ولی تو هنوز هم مرا نادیده گرفتی.
هوش مصنوعی: تویی که وعدههایی به دیگران میدهی و بعد از مدتی از آنها پشیمان میشوی، در این مدت طولانی دیری نخواهد گذشت که پشیمانیات فرا میرسد.
هوش مصنوعی: باید از لبانت شرمنده باشم، زیرا خیلی چیزها به من گفتی و خرجهای زیادی برایم به وجود آوردی.
هوش مصنوعی: به او بگو که خدمت من به تو رسید و بپرس که حالش چطور است؟ آیا از درد و مشکلاتش راحت شده است؟
هوش مصنوعی: این چه سبکی از غزل است که تو با آن قدرت بیان و سخن گفتن را از دست دادهای؟
هوش مصنوعی: گفتگوی زندگی را آغاز کن تا تو نیز به آن بپیوندی و در آن مشارکت کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باهنر کاش دولتم بودی
تا غم و غصهام نفرسودی
ای گرانمایه تربت میمون
ای مکان امیر مسعودی
تازه بادی چو خلد عدن ، که تو
خوابگاه شجاعت و جودی
از بقاع زمین نه ای ، که بدو
[...]
شهرِ خوارزم و نقدِ محمودی
من بدین کاسدی و مردودی
چون محمد شدی ز مسعودی
بانگ برزن به کوس محمودی
چون شدی خشمناک بر بنده
همه آثار قهر بنمودی
از ثریّا فکندیم بثری
وز من آرام و صبر بر بودی
آمدی با سر عنایت لیک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.