گنجور

 
انوری

یاد می‌دار کانچه بنمودی

در وفا برخلافِ آن بودی

حالِ من دیده در کشاکشِ هجر

وصل را هیچ روی ننمودی

ناز تنهات بود عادت و بس

خوش‌خوش اکنون جفا درافزودی

بوسه‌ای خواستم نبخشیدی

ناله‌ها کردم و نبخشودی

وعدهایی دهی بدان دیری

پس پشیمان شوی بدین زودی

راستی باید از لبت خجلم

که بسی خرج‌هاش فرمودی

خدمتِ من بدو رسان و بگو:

چونی؟ از دردِ سر برآسودی؟

انوری این چه شیوه‌یِ غزل است

که بدان گویِ نطق بربودی

دامن از چرخ برکشید سخن

تا تو دامن بدو بیالودی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

ای گرانمایه تربت میمون

ای مکان امیر مسعودی

تازه بادی چو خلد عدن ، که تو

خوابگاه شجاعت و جودی

از بقاع زمین نه ای ، که بدو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
کمال‌الدین اسماعیل

چون شدی خشمناک بر بنده

همه آثار قهر بنمودی

از ثریّا فکندیم بثری

وز من آرام و صبر بر بودی

آمدی با سر عنایت لیک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه