دل در آن یار دلاویز آویخت
فتنه اینست که آن یار انگیخت
دل و دین و می و عهد و قوت
رخت بر سر به یکی پای گریخت
دل من باز نمییابد صبر
همه آفاق به غربال تو بیخت
ور نمییابد آن سلسله موی
کار جانم به یکی موی آویخت
دل به سوی دل برفتم بر درش
چشمم از اشک بسی چشم آویخت
یار گلرخ چو مرا بار ندارد
گل عمرم همه از پای بریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلباختگی خود به یاری زیبا سخن میگوید. او میگوید که دلش به خاطر فتنههای آن یار بیتاب و پریشان شده است. همه چیزش را، از دین و عهد گرفته تا قدرت و شادی، به عشق آن یار سپرده است. دلش آرام و قرار ندارد و به شدت به یاد یار اشک میریزد. اگرچه تلاش میکند به او نزدیک شود، اما یار از تحمل او ناتوان است و این باعث میشود که زندگیاش دچار بینظمی و درد شود. شاعر در نهایت احساس میکند که عمرش به خاطر عشقش در حال از دست رفتن است.
هوش مصنوعی: دل به آن محبوب دلربا سپرده شده است و مشکل اینجاست که خود آن محبوب باعث این دل تواند است.
هوش مصنوعی: دل، ایمان، شراب، پیمان و قدرت همه بر سر یک پا فرار کردند.
هوش مصنوعی: دل من دیگر نمیتواند صبر کند و تمام دنیا را به خاطر تو که آن را مثل یک غربال در دست داری، زیر و رو میکند.
هوش مصنوعی: اگر آن رشته مو که روح من به آن وابسته است، پیدا نشود، من به یک رشته مو آویختهام.
هوش مصنوعی: دل به سمت دل محبوب پرواز کردم و درب او را دیدم که چشمم از بس اشک ریخته بود، به حالت آویزان درآمده بود.
هوش مصنوعی: محبوبم با چهره زیبا، چون از من دلگیر است، زیبایی عمرم همه نابود شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر سرم گوهر و در چندان ریخت
که مرا رشته طاقت بگسیخت
ساعتی سیل سرشک از مژه ریخت
پس از آن حیله دیگر انگیخت
صخر برگشت و یکی تیغ آهیخت
حرب را با پسر ثور آویخت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.