به فال فرّخ و عزم درست و رأی صواب
سفر گزیدم و کردم سوی رحیل شتاب
نماز شام که از شب نقاب بست هوا
رسید نزد من آن آفتاب مشک نقاب
روان او شده بیبند و جَعد او پُربند
میان او شده بیتاب و زلف او پُر تاب
به شاخِ سِدره به رغم شکوفهٔ بادام
همی فشاند ز بادام لؤلؤ خوشاب
همیکشید و همیکند او چو دلشدگان
زگل بنفشه و سنبل به فندق از عنّاب
به مهرگفت مراکای شکسته بیعت من
سفرگزیده به عزم درست ورای صواب
اگر دل تو به تحقیق جایگاه وفاست
دلم متاب و ازین جایگاه روی متاب
هر آنکسی که نباشد بهشهر و خانهٔ خویش
بود غریب وکشد نوحه بر غریب غراب
مشو ز خانه جدا و مجوی رنج سفر
که کس نخواهد و نگریزد از اُولوالالباب
جواب دادم و گفتم ز بهر رفتن من
تو را بسی سخنان رفت، گوشدار جواب
تو تشنهای و منم چون سراب و معلوم است
که تشنه را نبود هیچ فایده ز سراب
وداع کن که هماکنون که من بخواهم رفت
گسسته دل ز نشابور و صحبت احباب
مراست شکر و تو را صبر کردگار دهد
مرا به شکر جزا و تو را به صبر ثواب
بگفتم این سخن و در برش گرفتم تنگ
قضا میان من و او ز هجرکرده حجاب
بدان قضا چو رضا دادم اندر آن ساعت
نشستم از بَرِ دیو جهنده همچو شهاب
گه شتاب چو صَرصَر گه درنگ چو کوه
گه فراز کبوتر گه نشیب عقاب
تکاور شَبه رنگ و به شب زمین پیمای
شبی که بود ز قطرانش مَعجَر و جُلباب
زمانه توسن هامون گرفته در سنبل
هوا حواصِل گردون نهفته در سنجاب
زمین چو غالیهای بیخته بر او زنگار
فلک چو آینهای ریخته بر او سیماب
چو آهنین سپری چرخ درکف برجیس
بر آن سپر چو یکی کوکبه ز نقرهٔ ناب
بهجای خانه و آواز عود دشت و جبل
بهجای نقل و می ناب شوره و شوراب
ستارگان چو درم ها زده ز نقرهٔ سیم
سپید و روشن گردون چو دکّهٔ ضَرّاب
فلک چو آب شمر ایستاده و مریخ
چنانکه شعلهٔ آتش بود میانهٔ آب
بسیط چرخ چو میدان سبز و زهره چو گوی
چگونه گویی کرده به زغفرانش خَضاب
سپهر چون کف قلّاب و اندرو کیوان
بگونهٔ درمی قلب در کف قَلاّب
چو بحر ژرف سپهر و چو لنگری زرین
فتاده در بن بحر آفتاب روشن تاب
ز اوج خویش عَطارُد چنان نمود همی
که از عقیق یکی مهره درکف لعاب
مه چهارده جون آسیای سیمین بود
سپهر گردان همچون زمرّدین دولاب
فلک چو مسجد و ماه دو هفته چون قندیل
بَناتِ نَعش چو منبر، مَجَرّه چون محراب
سپهر گفتی چون لاژورد تقویم است
مَجَّره جدول تقویم و مه چو اُصْطُرلاب
مثال پروین گفتی که شاخ طوبی بود
مثال جوزا مانند سیمگون اَکواب
بهشت بود سپهر و مجرّه جوی بهشت
بزرگ و خُرد کواکب کواعبِ اَتراب
ستور من بهچنین شب همی سپرد رهی
رهی خوش و سبک آهنگ و بیبلا و عِقاب
نه بیم ژالهٔ برف و نه ترس باد سموم
نه هول دزد کمین و نه سهم غول و ذِئاب
ز بسکَلاب و مزارع ز بس شبان و رمه
پر از خروش خروس و پر از نفیر کلاب
ز لاله گفتی شنگرفگون شده است جَبَل
ز سبزهگفتی زنگارگون شدست تراب
هزار نافه ز هر بقعهای گشوده صبا
هزار عُقده به هر منزلی گسسته سحاب
مرا شتاب گرفته به حضرت شرفی
چو حاجیان که نمایند سوی کعبه شتاب
به گوش دل ز سعادت همی شنیدم من
که حضرت شرفالملک هست حُسن مآب
امین حضرت ابوسعد کز سعادت او
فزوده حشمت اسلاف و دولت اَعقاب
بزرگ بار خدایی که رسم و سیرت اوست
فَذلک خرد اندر جریدهٔ آداب
ستوده خصلت و نیک اخترست در هر فن
بلندهمت و نامآورست در هر باب
کجا زبان و بنانش بیان کنند سخن
سخنور اندر باید شدن سوی کُتّاب
حساب دانش او راکرانه پیدا نیست
اگرچه ملک زمین را به دست اوست حساب
ز نقش خامهٔ او هست استواری ملک
چو استواری اعضای مردم از اعصاب
ز بهر خیمهٔ بختش به عالم عِلُوی
هم از فلک فلکه است و هم از نجوم طناب
نشاط خلق جهان از ثیاب و زر باسد
نشاط اوست ز خواهندگان زرّ و ثیاب
اگر قیاس کنی پیش چشم همت او
چه گنج خانهٔ قارون چه نیم پرّ ذباب
اَیا کریمی کاندر حریم دولت تو
ندیم غُرمْ شود شیر شرزه اندر غاب
کسی که با تو به میدان فضل بازد گوی
همی دَوَد دل او همچو گوی در طَبْطاب
بسا کسا که همی لاف زد ز درگه خویش
به درگه تو کنون خَرّ راکعاً وأناب
در آن وطن که ز ارباب عقل انجمن است
تویی به حجت تحقیق سَیّدالالباب
ز توست مَفخرِ احرار و سروران عَجَم
چنان کجا که رسول است مَفخَرُالاعراب
ز کافیان جهان هر که یافته است به حق
هم از خلیفه لقب هم ز شهریار خطاب
ز تاب خشم تو رگهای دشمن اندر تن
ز هم گسسته شود همچو توزی از مهتاب
ثنا و شکر تو دارد همی به بسمالله
هم افتتاح کلام و هم ابتدای کتاب
همیشه محتشمان را به رای روشن توست
به نزد شاه و وزیرش قبول و رونق و آب
از آن گروه یکی را چو رای تو نبود
نه از مخاطبهاش رونق است و نز القاب
که یار علت کین تو دل ضعیف بود
نه از قَرَنفل سودش بود نه از جلّاب
مخالفان تو را در مصافگاه اجل
همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب
فراق حضرت تو جان من بفرسودست
گواست بر دل من بنده ایزد وهاب
بهجان تو که درو هیچگه نبود مرا
فراغتی ز شراب و کباب و چنگ و رباب
رباب نالهٔ من بود و چنگ قامت من
سرشک من چو شراب و دلم به سانکباب
همه ثنای تو گفتم به وقت بیداری
همه لقای تو دیدم چو بودم اندر خواب
سپاس دارم از ایزدْ کنون که شاد شدم
بدین همایون بیت و بدین مبارک باب
گذشته رفت و زین پس مرا نخواهد بود
ز خدمت تو فراق و ز حضرت تو ذِهاب
همیشه تا که مصیب و مصاب در عالم
همی بود ز قضای مُسَبّبُ الاسباب
موافقان تو باشند شادمان و مُصیب
مخالفان تو باشند مستمند و مصاب
تو را مباد تهی از چهار چیز دو دست
ز کِلک و خاتم و زلف نگار و جام شراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به سفر خود با ارادهای مصمم و با نیت نیک اشاره میکند. او در حین سفر، زیباییهای طبیعت و فضاهای آسمانی را توصیف میکند و روح خود را با آنها همنوا میسازد. به تأثیر عشق و جدایی از دوستان و شهر خود میپردازد و به عزم باری تعالی در راستای وفا و صداقت تأکید میکند. شاعر با احساسات عمیق، وفاداری و شکرگزاری خود را نسبت به خدایش بیان میکند و از دل تنگی خود در فراق دیگری میگوید. در نهایت، او پیوندی عمیق با معشوق و آرزوهای دل دارد و از زیباییشان تمجید میکند و از نعمتها و خوشیهای زندگی در کنار او یاد میکند.
هوش مصنوعی: با نشانههای نیک و ارادهای قوی و تصمیم صحیح، تصمیم به سفر گرفتم و به سوی حرکت شتابان شدم.
هوش مصنوعی: نماز شام که در شب شروع میشود، به مانند لحظهای است که یک آفتاب زیبای مشکی به من نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: شخصیت او بیقید و رها شده است، در حالی که موی بلند و پیچیدهاش بسیار مرتب و منظم میباشد. در درون او اضطراب و تلاطم وجود دارد، در حالی که موهایش پر از تاب و حالت هستند.
هوش مصنوعی: درخت سدره با وجود شکوفههای بادام، دانههای زیبا و خوشبویی از بادام را میفشارد.
هوش مصنوعی: او همچنان به طرفداری و محبت دلباختگان ادامه میدهد و مانند آنان از گلهای بنفشه و سنبل برای جلب محبت استفاده میکند و از میوههایی مثل فندق و عناب لذت میبرد.
هوش مصنوعی: به مهر گفت که برای همراهیام باید از عهد و پیمانهای قدیمیام دست بردارم و با نیت درست و شناخت کامل از حقیقت، به سوی هدفی جدید و درست حرکت کنم.
هوش مصنوعی: اگر دل تو واقعا در جایگاه وفا قرار دارد، نگران نباش و از این مکان دور نشو.
هوش مصنوعی: هر کسی که در شهر و خانهاش نباشد، در واقع غریب است و در دلش نوحهای برای غریب بودنش میخواند.
هوش مصنوعی: از خانه بیرون نرو و به درد سفر نپرداز، زیرا هیچکس نمیخواهد و از حکمت دانایان دوری نمیکند.
هوش مصنوعی: گفتم که وقتی من میروم، تو باید به خاطر داشته باشی که بسیاری از حرفها و صحبتها در مورد رفتنم پیش آمده است. تو باید به پاسخها و توضیحاتم توجه کنی.
هوش مصنوعی: تو در شرایطی قرار داری که به شدت نیازمند چیزی هستی و من مانند یک سراب در بیابان میباشم. واضح است که کسی که تشنه است از دیدن سراب هیچ بهرهای نمیبرد.
هوش مصنوعی: وداع کن که اکنون که میخواهم بروم، دلم از نشابور و دیدار دوستانم تنگ شده است.
هوش مصنوعی: خدا به من نعمت میدهد و شکرگذاری من را پاداش میدهد، و برای تو که صبر و بردباری داری، پاداشی از طرف خدا تعیین میکند.
هوش مصنوعی: گفتم این حرف را و او را به شدت در آغوش گرفتم. سرنوشت بین من و او به خاطر جدایی، مانع و حجاب ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: بدان سرنوشت، زمانی که به رضایت رسیدم، نشستم و با سرعت و قدرتی شگفتانگیز بر دیو غلبه کردم، مانند شهابی درخشانی که در آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: گاهی با شتاب و سرعت مانند طوفان حرکت میکند، گاهی آرام و باوقار مانند کوه است، گاهی در اوج و بلندی همچون کبوتر پرواز میکند و گاهی در افت و پایین بودن مانند عقاب میزید.
هوش مصنوعی: شخصی مانند قهرمانان جنگی، با ظاهری شبیه به شب، در زمین قدم میزند. شبی که تاریکیاش همچون گدازش از قیر، عمیق و ترسناک است.
هوش مصنوعی: زمانه مانند اسبی است که در شرایط دشوار و نامناسبی قرار دارد، در حالی که درختان و گلها در حال شکوفه دادن هستند. حتی در این اوضاع، تغییرات و رخدادهای جهان همچنان در جایی پنهان ماندهاند.
هوش مصنوعی: زمین مانند فرشی زیبا در زیر پا گسترده شده است و آسمان مانند آینهای است که بر روی آن نقرهای میدرخشد.
هوش مصنوعی: چون سپر آهنین، چرخ آسمان در دست برجیس است و بر آن سپر، مانند یک قلعهای از نقره خالص قرار دارد.
هوش مصنوعی: این شعر به شرایط سخت و ناپسند زندگی اشاره دارد. شاعر از دلخوشیها و لذتهای معمول مانند خانه و موسیقی عود صحبت میکند و آنها را با جایگزینهایی ناخوشایند چون بیابان و کوه و شورابه و شوری که توانی برای لذت نمیگذارد، عوض میکند. این بیانگر دلتنگی و حسرت بر از دست دادن نعمتها و زیباییهای زندگی است.
هوش مصنوعی: ستارهها مانند درهای نقرهای در آسمان درخشان و روشن نمایان هستند و آسمان به مانند کارگاه طلاگری به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: آسمان به شکلی ایستاده است که مانند آب شفاف به نظر میرسد و سیارهٔ مریخ به گونهای در وسط آن جلوهگری میکند که همچون شعلهٔ آتش است که در میان آب میدرخشد.
هوش مصنوعی: آسمان مانند میدان سبز و سیاره زهره مانند گوی است. چگونه میتوانی بگویی که زهره را با زعفران رنگآمیزی کردهاند؟
هوش مصنوعی: آسمان مانند سر یک قلاب است و درون آن سیاره زحل همچون سنگی درون قلاب قرار دارد.
هوش مصنوعی: مثل دریاهای عمیق آسمان و مانند یک لنگر طلا که در عمق دریا قرار گرفته، آفتاب روشن و درخشان است.
هوش مصنوعی: عطار به بالاترین مقام و جایگاه خود رسید و همانطور که یک مهره عقیق در دست لایهای از لعاب قرار دارد، او نیز در اوج خود نمایان شد.
هوش مصنوعی: ماه چهارده به مانند آسیایی از نقره در آسمان میدرخشد و سپهر مانند دایرهای سبز به دور آن میچرخد.
هوش مصنوعی: در آسمان همچون یک مسجد است و ماه به مانند چراغی است که در دو هفته میدرخشد. بدن من همچون منبری است و جوی آب به منزله محراب میباشد.
هوش مصنوعی: آسمان را مانند سنگ لاجورد میدانستند که زمان را در قالب تقویم نشان میدهد. کهکشان مانند جدولی است که زمان را مرتب میکند و ماه نیز همچون دستگاه نجومی برای اندازهگیری زمان عمل میکند.
هوش مصنوعی: شما به زیبایی و شکوه پروین اشاره کردهاید و او را با درخت طوبی مقایسه کردهاید که به قدری زیبا و خوشبوست. همچنین به زیبایی و درخشش جوزا نیز اشاره شده که مانند نقرهای درخشان و خوش رنگ است.
هوش مصنوعی: آسمان مانند بهشتی است که در آن جویها و نهرهای فراوانی جریان دارند و ستارهها به دو دسته بزرگ و کوچک تقسیم میشوند که در کنار هم قرار دارند.
هوش مصنوعی: من به چنین شبی با آرامش و بدون دردسر راه سپردم، با حالتی سبک و خوش.
هوش مصنوعی: نه از باران و برف میترسم، نه از بادهای گرم نگرانم، نه از دزدانی که در کمین نشستهاند میترسم و نه از خطر غولها و گرگها هراسی دارم.
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد سگها و مزارع، و همچنین به خاطر وجود شبانها و گله، فضا پر از صدای خروسها و آواز سگهاست.
هوش مصنوعی: از لاله گفتی که رنگش سرخ و زیبا شده است و از سبزه گفتی که زمین، رنگی زنگاری پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: هزاران خوشبوئی از هر حرم و مکان به مشام میرسد و هزار مشکل و گره از هر خانهای باز میشود.
هوش مصنوعی: من هم همچون حاجیانی که برای زیارت کعبه به سمت آن شتابان میروند، به سوی کمال و شرافت خویش در حرکت هستم.
هوش مصنوعی: به دل و گوش خود از خوشبختی میشنیدم که بزرگی به نام شرفالملک با جمالی زیبا وجود دارد.
هوش مصنوعی: حضرت ابوسعد شخصی مورد اعتماد است که به خاطر سعادت و خوشبختی او، افتخارات نیاکان و کامیابی نسلهای آینده افزایش یافته است.
هوش مصنوعی: خدایی بزرگ وجود دارد که رفتار و ویژگیهای او نشاندهندهٔ صفات عالی انسانی است. بنابراین، حکمت و درک صحیح در رفتارها و آداب ما نهفته است.
هوش مصنوعی: او به خاطر ویژگیهای نیک و شایستگیهایش بسیار مورد تحسین قرار گرفته و در هر زمینهای دارای همت بلند و نامی پرآوازه است.
هوش مصنوعی: کجا میتوان به زبان و دستانش سخنانی را که سخنور باید بگوید، بیان کرد؟
هوش مصنوعی: دانش او به حدی زیاد است که نمیتوان آن را اندازهگیری کرد، با اینکه او حاکم زمین است و همه چیز در دست اوست.
هوش مصنوعی: از خط و قلم او، استواری و ثبات حکومت به مانند استواری و استحکام اعضای بدن انسان که بر اساس اعصاب تنظیم شدهاند، به وجود میآید.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که برای حفظ و حمایت از خوشبختی و شانس فرد، تمام عوامل و نیروهای کیهانی نیز در تلاشند. به عبارتی، تمام ستارهها و انرژیهای آسمانی به نوعی در راستای موفقیت و سعادت او فعالیت میکنند.
هوش مصنوعی: شادی و سرزندگی موجودات جهان ناشی از وجود طلا و لباسهای زیباست و این نشاط به خاطر خواستههای افرادی است که به دنبال ثروت و زیبایی هستند.
هوش مصنوعی: اگر به توانایی و ارادهی او نگاه کنی، خواهی دید که حتی بزرگترین ثروتها نیز در برابر آن هیچ ارزشی ندارند و مانند یک نی آنقدر ناچیز و بیاهمیت هستند.
هوش مصنوعی: ای کریم! در سایه و حریم پادشاهی تو، کسی که با تو دوستی کند، همچون شیر نترس و قوی در دل جنگل خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که در زمینه دانش و علم با تو رقابت میکند، دلش مانند گوی در حرکت و تلاطم است.
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که در درگاه خود از بزرگی و لافی که داشتند سخن میگفتند، اما اکنون در درگاه تو با حالت توبه و خضوع حاضر شدهاند.
هوش مصنوعی: در سرزمینی که نخبگان عقل و اندیشه گرد هم آمدهاند، تو برترین و مستدلترین فرد هستی.
هوش مصنوعی: تو خود مایه افتخار آزادگان و بزرگان عجم هستی، همانطور که رسول، مایه افتخار عربهاست.
هوش مصنوعی: هر کسی که از معصومین و بزرگواران به ویژه امامان بهرهمند شده، از طرف خدا و کسانی که مقام و سلطنت دارند، مورد توجه و اعتبار قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از شدت خشم تو، رگهای دشمن به گونهای در بدنشان از هم میگسست که مانند نوری که از ماه میتابد، تیره و ناامید میشوند.
هوش مصنوعی: با نام تو آغاز میکنم، زیرا هم سپاس و خشنودی تو را میستایم و هم این آغاز کلام و نخستین آغاز کتاب است.
هوش مصنوعی: محتشمان همیشه به نظر روشن تو در نزد شاه و وزیرش اهمیت و اعتبار دارند و مورد توجه و احترام قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: اگر یکی از آن گروه نظر و رأی تو را نداشته باشد، نه مکالمهاش جالب است و نه از القاب و تملقهایش بهرهای خواهی برد.
هوش مصنوعی: یار تو باعث کینهات بوده، نه به خاطر ضعف دلت، بلکه نه به خاطر گل قرنفل یا عطر خوشبودش.
هوش مصنوعی: دشمنان تو در میدان مرگ همیشه در انتظارند تا با شمشیر مرگ بر گردن تو ضربه بزنند.
هوش مصنوعی: فراق تو جان مرا فرسوده است، گواهی میدهد بر دل من که بنده خداوند بخشندهام.
هوش مصنوعی: به خدا تو را قسم میخورم که هیچگاه برای من آرامشی از شراب، غذا، موسیقی و شادیها وجود نداشت.
هوش مصنوعی: صدای نالهام مانند نواختن رباب است و قامت من به زیبایی چنگ میماند. اشکهایم مانند شراب جاریست و دل من به شدت مانند کباب میسوزد.
هوش مصنوعی: در بیداری، تمام زیباییها و نعمتهایت را ستودهام و در خواب، تمام چهره و حضور تو را مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: از خداوند سپاسگزارم که اکنون با این شعر خوشحال شدم و به این درِ مبارک وارد شدم.
هوش مصنوعی: گذشته دیگر به من تعلق ندارد و از این پس جدایی از خدمت تو و دوری از وجود تو برایم خواهد بود.
هوش مصنوعی: در جهان همیشه مشکلات و سختیها وجود دارد که ناشی از تقدیر و سرنوشت است.
هوش مصنوعی: اگر کسانی با تو همنظر باشند، خوشحال و راضی خواهند بود، اما دشمنانت دچار مشکل و سختی خواهند شد.
هوش مصنوعی: هرگز نکن که از چهار چیز مهم خالی باشی: دو دستت از نقاشی و خالکوبی، انگشتانت از انگشتر و زلف زیبای معشوق، و دستانت از شراب.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب
چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
[...]
بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری
زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب
بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری
[...]
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.