برآورد دولت جهانی دگر
تن مملکت یافت جانی دگر
ز باران ابر شرف بشکفید
گلی تازه در بوستان دگر
به ایوان و میدان شاهنشهی
ز شاهی نو آمد نشانی دگر
بیفزود در طبع گیتی نشاط
ز دیدار گیتی ستانی دگر
کی الب ارسلان و ملکشاه را
قضا برد سوی جهانی دگر
شد اندر زمانه ز نسل ملک
ملک شاه صاحبقرانی دگر
هم از نسل او کرد صنع خدای
ز طغرل شه البارسلانی دگر
ملک سنجر امروز بر تخت ملک
ز عدل است نوشین روانی دگر
دهد عدل او هر زمان خلق را
ز جور زمانه امانی دگر
نیارد به صد دور گردون پیر
جوانمرد تر زو جوانی دگر
که گر ملک دنیا بخواهی از او
نگوید که رو تا زمانی دگر
کف او ز رازق به ارزاق خلق
کند هر زمانی ضمانی دگر
نه چون او سخاگستری دیگر است
نه چون کفّ او زرفشانی دگر
نه عالیتر از پایهٔ تخت او
ستاره شناسد مکانی دگر
نه هرگز بود خانهٔ ملک را
به از تیغ او پاسبانی دگر
نه نیکوتر از داستانش رسد
به گوشِ خرد داستانی دگر
چو دشمن ز تیغش برآرد فغان
ز تیرش برآرد فغانی دگر
که چون استخوانی ببُرَّد به تیغ
بسنبد به تیر استخوانی دگر
چو مرغی است تیرش که جز چشم خصم
نجوید به رزم آشیانی دگر
خمیدهتر از قامت خصم او
کمانگر نسازد کمانی دگر
دوالی ز پشت عدو برکشد
کند اسب را زو عنانی دگر
ایا آفتابی دگر در جهان
تو را تخت و زین آسمانی دگر
مه از دودمان تو هرگز که یافت
به دهر اندرون دودمانی دگر
به از خاندان تو هرگز که دید
به ملک اندرون خاندانی دگر
اگر چه نرفت از ره هفت خوان
به جز روستم پهلوانی دگر
ز تو هر هنر رستمی دیگرست
ز تو هر اثر هفتخوانی دگر
همه ماوَرَالنَّهر شد سر بسر
ز سهم تو مازندرانی دگر
ز تیغ تو خانی درآمد ز پای
ز دست تو بنشست خانی دگر
تو آن کامرانی به وصف کمال
که هرگز نگردی بسانی دگر
نبود و نباشد پس از کردگار
قوی تر ز تو کامرانی دگر
ز هر تن که راند سنان تو خون
از او خون نراند سنانی دگر
گه رزم جز تیغ تیز تو نیست
دهان اجل را زبانی دگر
گه بزم جز دست راد تو نیست
زبان امل را دهانی دگر
چو باغی است بزمت که هر ساعتی
در او بشکفد ارغوانی دگر
مرآن باغ را باغبان دولت است
که آرد چنین باغبانی دگر
ز خلق زمانه نیاید به دست
چو دستور تو کاردانی دگر
نبیند همی دیدهٔ مهر و ماه
به عالم چو تو مهربانی دگر
تو آن شهریاری که در بزم تو
نباشد چو من مدحخوانی دگر
من آنگوهر آوردم ارکان خویش
که هرگز نخیزد ز کانی دگر
به مدح تو گر بر فشانم روان
ز تو باز یابم روانی دگر
همی تا رسد هر زمان از سپهر
به سود و زیان کاروانی دگر
تو را باد سودی دگر هر زمان
ز سودت عدو را زیانی دگر
تو هر روز جشنی دگر ساخته
نهاده به هر جشن خوانی دگر
رسیده به جشن تو هر هفتهای
ز مرز دگر مرزبانی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مدح و ستایش سلطانی پرداخته است که ویژگیهای برجستهای دارد. شاعر با استفاده از تشبیهها و تصاویر زیبا به توصیف فضایل این پادشاه میپردازد و او را برتر از دیگران میداند. او عدالت، سخاوت و قدرت پادشاهی را ستایش کرده و بیان میکند که هیچ کس همچون او در تاریخ به صفات نیکو و افتخاری دست نمییابد. شاعر همچنین به ثمرات وجود پادشاه در جامعه اشاره کرده و او را منبع برکت و خوشبختی برای مردم میداند. از دیدگاه شاعر، وجود چنین پادشاهی در جهان، نعمت بزرگی است که موجب نشاط و شادابی در زندگی مردم میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که خوشبختی در سطح جهانی به دست میآید، سرنوشت یک ملت نیز دستخوش تغییرات مثبت میشود.
هوش مصنوعی: از باران، ابرها با عظمت شکوفا میشوند و گلی تازه در باغی دیگر ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: در ایوان و میدان سلطنتی، نشانهای از پادشاهی جدید و متفاوت به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: افزوده شدن شادی به روح و طبیعت دنیا ناشی از دیدار دوباره زیباییهای آن است.
هوش مصنوعی: بہت سی حوادث و سرنوشتها، بسرعت و ناگهانی، افراد برجستهای همچون ارسلان و ملکشاه را به دنیای دیگر منتقل میکند.
هوش مصنوعی: در زمانهای دیگر، از نسل پادشاهان، پادشاهی به نام شاه صاحبقرانی ظهور کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خالق، از نسل طغرل شاه بوسهای بر خلقت زده و او را به عنوان دوسویهای دیگر از آفرینش معرفی کرده است. به نوعی، این اشاره به تأثیر و زنده بودن نسل طغرل در تاریخ و فرهنگ دارد.
هوش مصنوعی: امروز ملک سنجر بر تخت نشسته و با عدالت خود، زندگی شیرینی را برای مردم به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: عدل الهی در هر زمان به انسانها پناه میدهد و آنها را از ظلم و سختیهای زمانه نجات میبخشد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند به اندازه دورانی که میگذرد، ارزش و جوانمردی یک انسان را تعیین کند؛ حتی جوانی جدیدتر از او نیز چنین نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال به دست آوردن سلطنت و دنیا هستی، بهتر است که از او چیز دیگری نپرسی و لحظهای به دنبال مقصودت بروی تا زمان دیگری.
هوش مصنوعی: دست خداوند، به هنگام نیاز، همیشه برکت و روزی تازهای برای بندگانش فراهم میکند.
هوش مصنوعی: او مانند او سخاوتمند دیگری نیست و نه مثل او دست بخشش گستردهای دیگر وجود دارد.
هوش مصنوعی: هیچ ستارهشناسی نمیتواند جایی بالاتر از جایگاه او تصور کند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز به اندازهٔ تیزبینی و توانایی دفاع از ملک نمیتواند به عنوان نگهبان عمل کند.
هوش مصنوعی: هیچ داستانی بهتر از داستان او به گوش خرد نمیرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن از شمشیر خود فریاد میزند، از تیر او نیز صدای دیگری به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که استخوانی از هم باز شود یا شکسته شود، به وسیله تیغ یا تیر دیگری استخوانی دیگر به هم متصل یا آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن شخصی همانند پرندهای است که تنها به هدفی مشخص و دشمن خود میاندیشد و در جنگ به دنبال هیچ پناهگاه یا مأوای دیگری نیست. در واقع، او تمام تمرکز و تلاشش معطوف به مقابله با دشمن است و از هیچ چیز جز هدف خود غافل نمیشود.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند کمانی بهتر از آنچه که خودش خمیده باشد بسازد، حتی اگر بخواهد.
هوش مصنوعی: دو اسب که در پشت دشمن قرار دارند، یکی از آنها میتواند عنان دیگری را به دست بگیرد و کنترل آن را در اختیار بگیرد.
هوش مصنوعی: آیا در دنیا خورشید دیگری وجود دارد که به تو مانند آن تخت و زین آسمانی بدهد؟
هوش مصنوعی: ماه هرگز از نسل تو در این جهان پیدا نخواهد شد که نسل دیگری مانند تو وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو هیچگاه با هیچ خانوادهای در این سرزمین قابل مقایسه نیست.
هوش مصنوعی: هرچند که در داستانهای قدیمی، تنها رستم پهلوان از هفت خوان عبور کرده است، اما باز هم پهلوان دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر هنری که من دارم، به خاطر توست و هر اثر و دستاوردی که به وجود میآورم، نشانهای از توست.
هوش مصنوعی: تمامی سرزمینهایی که در کناره رودخانه قرار دارند، به خاطر تو به مازندران تبدیل شدند.
هوش مصنوعی: از ضربههای تو سلطنتی از میان رفت و بر اثر دست تو حکومت دیگری پاگرفته است.
هوش مصنوعی: تو آنقدر به کمال و خوشبختی رسیدهای که هرگز نمیتوانی شبیه کسی دیگر شوی.
هوش مصنوعی: هیچ چیز به جز خداوند قویتر از تو نمیتواند در زندگی تو را به موفقیت و کامیابی برساند.
هوش مصنوعی: هر کس که با تیر و نیزه تو به میدان بیاید، از او غیر از خون، نتیجهای حاصل نخواهد شد و دیگر نیزهای نمیتواند او را نجات دهد.
هوش مصنوعی: هرگاه جنگ و نبردی در کار باشد، تنها سلاح تو همان تیغ تیز است و مرگ نیز زبانی جز این ندارد.
هوش مصنوعی: گاهی در مجالس و جشنها، جز از دست تو کسی نمیتواند خوشی و لذت ببرد؛ زبان آرزوها و امیدها، به گفتار دیگری در نمیآید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی طبیعت و تنوع آن اشاره دارد. مانند باغی که در هر لحظه، گلهای جدید و رنگارنگی میشکفند و زیباییهای تازهای را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: این باغ تحت care و توجه باغبانی است که میتواند آن را به این زیبایی و طراوت نگهدارد؛ باغی مثل این دیگر باغبانی ندارد که بتواند آن را اینگونه پرورش دهد.
هوش مصنوعی: از مردم این زمان کاری به دست نمیآید، چون تو آگاه و دانا هستی و کسی مثل تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچ چشمی در دنیا مهر و لطافت تو را نمیبیند. تو چون ماهی در دل شب، مهربانی دیگری نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: تو آن فرمانروایی هستی که در مهمانیات کسی مانند من، که از تو ستایش کند، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من آن گوهری را به همراه آوردهام که از هیچ معدن دیگری به دست نیامده و همیشه متعلق به من خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر به ستایش تو بپردازم و جانم را در این راه فدای تو کنم، از تو جان تازهای خواهم یافت.
هوش مصنوعی: هر لحظه از آسمان، اتفاقات جدیدی برای کاروان راه میافتد که میتواند برای آنها خوشبختی یا بدبختی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو همیشه برای دیگران سودی داری و از این سود، دشمنان تو متضرر میشوند.
هوش مصنوعی: هر روز برای خود مراسم و جشن جدیدی برپا میکنی و در هر جشن، میزبان یک مهمانی تازه هستی.
هوش مصنوعی: هر هفته به جشن تو میآیم و از مرزهای مختلف عبور میکنم، گویی که وظیفهای جدید دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به شادی و انده نگردد دگر
برین نیست پیکار با دادگر
پس آن گه جهان داور داد گر
درایشان سرشت آن جهان دگر
بود کآورد روزدگار دگر
جهان را یکی داد دارد دگر
به وقت جدا کردن از یکدگر
تو دانی نیارم زدن دم دگر
زمانی بگشتند با یکدگر
رسیدند ناگه به کاخی دگر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.